من نصف حرفایی که میخواستم بهش بگم

من نصفِ حرفایی که میخواستم بهش بگم
رو یادم می رفت...
آخه صداش میکردم
با لحن خاصی که فقط مخصوصِ من بود
میگفت :" جون دلم؟"
منم محوِ صداش میشدم
دلم و دین و حرفم به باد میرفتن
دیدگاه ها (۶)

‌از ی‍‌ج‍‌ای‍‌ی بہ ب‍‌ع‍‌د ف‍‌از ص‍‌ب‍‌ر ک‍‌ردن ت‍‌م‍‌وم م‍‌...

باید بروم...دلتنگ که شدیگلدان کوچک پشت پنجره را ببوس! من، یک...

کاش ،گلدان پشت پنجره‌ات بودم ...هی زرد می‌شدم ؛هی غصه‌ام را ...

پناه بی‌کسی مادر......

فرار من

p15

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط