دو دل ام اول خط نام خدا بنویسم
دو دل ام اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم
همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم
ای که با حرف تو هر مساله ی حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم
صاحب قبله به قبله دو عزیزند
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم
تا به کسی زیر چنین سقف سیاه وسنگین
قصه ی درد به امید و دوا بنویسم
قلمم جوهر ش ازجوش وجراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم
بارها قصه خطر کردم و گفتی بنویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم
بعد یک عمر بین دست وقلم میلرزد
که من وتو به هم آمیزیم وما بنویسم
من وتو چون تن جانند مخوا ومگذار
این دو را باز چطور جدا بنویسم
شعر من باتو پراز شادی و شیرینیست
باز حتی اگر از سوگ وعزا بنویسم
از نگاهت به رویم پنجره ی را بگشا
شاد بود آن منظره ی رویت بنویسم
عشق آن روزی که این لوح و قلم دستم داد
گفت هرشب غزل چشم نما بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم
همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم
ای که با حرف تو هر مساله ی حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم
صاحب قبله به قبله دو عزیزند
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم
تا به کسی زیر چنین سقف سیاه وسنگین
قصه ی درد به امید و دوا بنویسم
قلمم جوهر ش ازجوش وجراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم
بارها قصه خطر کردم و گفتی بنویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم
بعد یک عمر بین دست وقلم میلرزد
که من وتو به هم آمیزیم وما بنویسم
من وتو چون تن جانند مخوا ومگذار
این دو را باز چطور جدا بنویسم
شعر من باتو پراز شادی و شیرینیست
باز حتی اگر از سوگ وعزا بنویسم
از نگاهت به رویم پنجره ی را بگشا
شاد بود آن منظره ی رویت بنویسم
عشق آن روزی که این لوح و قلم دستم داد
گفت هرشب غزل چشم نما بنویسم
۱۸.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.