شهیدانه داداش عباس شهید عباس دانشگر
.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۶۱)
4⃣بخش چهارم :
محبت شهيد به دوستان و آشنايان
✍ آقاي سیدصادق امین یزدی- دوست شهید
اوایل سال 1393 بود. قرار بود در اردوگاهی در شهرستان سر نشست فعالان فرهنگی برگزار شود. سردار اباذری و عباس دانشگر برای سرکشی به آن مرکز آمده بودند. آنجا بود كه با عباس آشنا شدم. محبتش به دلم نشست. در همان ديدار بود كه عكسي از عباس در حال لبخند گرفتم. آن لحظه هرگز فكر نمي كردم كه روزي آن عكس دل صدها جوان را منقلب مي كند و مسير زندگي شان را تغيير مي دهد.
بعد از آن دیدار با هم تماس تلفنی داشتیم. یک بار در قم با هم قراري گذاشتيم و ساعاتی با هم بودیم و گپ و گفتی با هم داشتیم. خردادماه سال 1395 بود که به مدت یک ماه برای کار پژوهشی به عراق رفتم. روز سوم ماه رمضان در كربلا بودم داشتم به سمت بين الحرمين مي رفتم. در حال و هواي زيارت بودم که یکی از رفقای ایرانی عکس عباس را برايم فرستاد. ابتدا متوجه متن زیر عکس نشدم. برای همین نفهمیدم چی شده. بعد از چند لحظه که چشمم افتاد به متن زیر عکس، جا خوردم. نوشته بود: پاسدار عباس دانشگر به درجه شهادت نائل شد. اول تصور كردم دوستم با من شوخی کرده، بعد دیدم خبر به نقل از خبرگزاري فارس است. يك لحظه بهت زده شدم. کنترل خودم را از دست دادم. فقط داشتم می گفتم چرا؟ چرا بی خبر؟ قرارمون این نبود. در حال و هوای خودم داشتم گریه می کردم.
ياد چهره هميشه خندان عباس و برخوردهای کریمانهاش حسابی من را بهم ریخته بود. به حرم حضرت عباس(علیهالسلام) رفتم. گفتم آمدم اذن دخول به حرم سیدالشهداء(علیهالسلام) رو بگیرم و شکایت کنم که چرا عباس رفت ولي کار من برای رفتن به سوریه جور نشد. حدود هفت هشت ساعت توي حرم ماندم. گریه و زاری و دردودل می کردم. بعد به حرم حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) رفتم.
روبروی ضریح نشستم و به نيت عباس، روضه حضرت عباس (علیهالسلام) خواندم و گريه کردم. حالم دست خودم نبود. اين اولینبار بود كه اينجوري به هم ریخته بودم.
بعد به بین الحرمین آمدم. قدری حالم بهتر شد. عکس عباس در حال لبخند كه خودم از او عكسبرداری کرده بودم را در گوشی همراهم پیدا کردم و در فضای مجازی گذاشتم. امروز آن عکس خنده رو و دلنشین عباس در سطح کشور بسیاری از جوانان را به خود جذب کرده است.
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
شهیدعباس دانشگر
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۶۱)
4⃣بخش چهارم :
محبت شهيد به دوستان و آشنايان
✍ آقاي سیدصادق امین یزدی- دوست شهید
اوایل سال 1393 بود. قرار بود در اردوگاهی در شهرستان سر نشست فعالان فرهنگی برگزار شود. سردار اباذری و عباس دانشگر برای سرکشی به آن مرکز آمده بودند. آنجا بود كه با عباس آشنا شدم. محبتش به دلم نشست. در همان ديدار بود كه عكسي از عباس در حال لبخند گرفتم. آن لحظه هرگز فكر نمي كردم كه روزي آن عكس دل صدها جوان را منقلب مي كند و مسير زندگي شان را تغيير مي دهد.
بعد از آن دیدار با هم تماس تلفنی داشتیم. یک بار در قم با هم قراري گذاشتيم و ساعاتی با هم بودیم و گپ و گفتی با هم داشتیم. خردادماه سال 1395 بود که به مدت یک ماه برای کار پژوهشی به عراق رفتم. روز سوم ماه رمضان در كربلا بودم داشتم به سمت بين الحرمين مي رفتم. در حال و هواي زيارت بودم که یکی از رفقای ایرانی عکس عباس را برايم فرستاد. ابتدا متوجه متن زیر عکس نشدم. برای همین نفهمیدم چی شده. بعد از چند لحظه که چشمم افتاد به متن زیر عکس، جا خوردم. نوشته بود: پاسدار عباس دانشگر به درجه شهادت نائل شد. اول تصور كردم دوستم با من شوخی کرده، بعد دیدم خبر به نقل از خبرگزاري فارس است. يك لحظه بهت زده شدم. کنترل خودم را از دست دادم. فقط داشتم می گفتم چرا؟ چرا بی خبر؟ قرارمون این نبود. در حال و هوای خودم داشتم گریه می کردم.
ياد چهره هميشه خندان عباس و برخوردهای کریمانهاش حسابی من را بهم ریخته بود. به حرم حضرت عباس(علیهالسلام) رفتم. گفتم آمدم اذن دخول به حرم سیدالشهداء(علیهالسلام) رو بگیرم و شکایت کنم که چرا عباس رفت ولي کار من برای رفتن به سوریه جور نشد. حدود هفت هشت ساعت توي حرم ماندم. گریه و زاری و دردودل می کردم. بعد به حرم حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) رفتم.
روبروی ضریح نشستم و به نيت عباس، روضه حضرت عباس (علیهالسلام) خواندم و گريه کردم. حالم دست خودم نبود. اين اولینبار بود كه اينجوري به هم ریخته بودم.
بعد به بین الحرمین آمدم. قدری حالم بهتر شد. عکس عباس در حال لبخند كه خودم از او عكسبرداری کرده بودم را در گوشی همراهم پیدا کردم و در فضای مجازی گذاشتم. امروز آن عکس خنده رو و دلنشین عباس در سطح کشور بسیاری از جوانان را به خود جذب کرده است.
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
شهیدعباس دانشگر
۲۶.۸k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.