چشمآن تو
چشمــآن تــو.
جـــونــــگــــکـــوکـــ.
اونجایی بود که بلند شد
ساده ترین لباسشو پوشید
گوشیشو چک کرد
دوباره پیام هاشو سین نزده بود
darl: هوففف کجایی تو پس
سوار ماشینش شد
ماشینی که بهش هدیه داده بود
رفت سمت خونه دوست پسرش
نگرانش شده بود
کلید داشت
رفت سمت خونه و کلید رو توی قفل در چرخوند
خونه تاریک و سوت و کور بود
چراغ هارو زد و رفت سمت اتاق جونگکوک
اتاقش بوی الکل میداد
خودشو روی تخت ول کرده بود
jk: ولی اون چشما رو دیدی...
darl: چشمای کی...؟
جونگکوک با حالت مستی گفت
jk: چشمای دارلینگم دارلا
وای چشمای مشکیش منو تو سیاه چاله غرق میکرد
دارلا به جونگکوک با عشق گوش میداد
jk: دقیقا مثل سیاه چاله فضایی بود
همونی که زمان توش متوقف میشه
عاشق میشی
سقوط میکنی
فقط مال خودته فضا
هی میگه تو منو یه روزی ول میکنی
فراموشم میکنی
آخه چجوری وقتی که عکس چشمتو گذاشتم کنار چشم خودمو نگاهش میکنم
دارلا کنارش دراز کشید
جونگکوک اونقدر مست بود که متوجه هیچی نبود
jk: میشه بهش بگی بیاد
darl: منو بغل کن تا بری پیشش
-
پــــــــــآیــــــــــآن... .
جـــونــــگــــکـــوکـــ.
اونجایی بود که بلند شد
ساده ترین لباسشو پوشید
گوشیشو چک کرد
دوباره پیام هاشو سین نزده بود
darl: هوففف کجایی تو پس
سوار ماشینش شد
ماشینی که بهش هدیه داده بود
رفت سمت خونه دوست پسرش
نگرانش شده بود
کلید داشت
رفت سمت خونه و کلید رو توی قفل در چرخوند
خونه تاریک و سوت و کور بود
چراغ هارو زد و رفت سمت اتاق جونگکوک
اتاقش بوی الکل میداد
خودشو روی تخت ول کرده بود
jk: ولی اون چشما رو دیدی...
darl: چشمای کی...؟
جونگکوک با حالت مستی گفت
jk: چشمای دارلینگم دارلا
وای چشمای مشکیش منو تو سیاه چاله غرق میکرد
دارلا به جونگکوک با عشق گوش میداد
jk: دقیقا مثل سیاه چاله فضایی بود
همونی که زمان توش متوقف میشه
عاشق میشی
سقوط میکنی
فقط مال خودته فضا
هی میگه تو منو یه روزی ول میکنی
فراموشم میکنی
آخه چجوری وقتی که عکس چشمتو گذاشتم کنار چشم خودمو نگاهش میکنم
دارلا کنارش دراز کشید
جونگکوک اونقدر مست بود که متوجه هیچی نبود
jk: میشه بهش بگی بیاد
darl: منو بغل کن تا بری پیشش
-
پــــــــــآیــــــــــآن... .
- ۳۴۴
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط