رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۸۸
ارسلان، فیلم بعد ۱۵ دقیقه تموم شد برگشتم
سمتش چشماش داشت بسته میشد دستمو
رو سرش گذاشتم نازش کردم بعد چند دقیقه
بلندش کردم بردمش رو تخت کمکش کردم
لباساشو عوض کنه
دیانا، کمکم کرد لباسامو عوض کردم افتادم رو تخت
ارسلان، دراز کشیدم رو تخت دستم و رو
گودی کمرش گذاشتم به خودم نزدیکش کردم
دیانا، چراغ خوابو خاموش کرد کم کم خوابمون برد
..... روزه بعد ......
پارت ۸۸
ارسلان، فیلم بعد ۱۵ دقیقه تموم شد برگشتم
سمتش چشماش داشت بسته میشد دستمو
رو سرش گذاشتم نازش کردم بعد چند دقیقه
بلندش کردم بردمش رو تخت کمکش کردم
لباساشو عوض کنه
دیانا، کمکم کرد لباسامو عوض کردم افتادم رو تخت
ارسلان، دراز کشیدم رو تخت دستم و رو
گودی کمرش گذاشتم به خودم نزدیکش کردم
دیانا، چراغ خوابو خاموش کرد کم کم خوابمون برد
..... روزه بعد ......
۵.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.