رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۸۹
دیانا، ارسلان ماهی گرفتگی بود داشتم با مرغ سرخ میکردن بوی مرغ بد جور حالمو بهم زد وقتی غذا رو آماده کردم مرغ و گذاشتم اون طرف فقط ماهی میخوردم
ارسلان، دیانا عزیزم خوبی
دیانا، آره مگه چیه
ارسلان، هیچی آخه
دیانا، چی خوب گشنمه از صبح وایسادم پای گاز پدرم دراومده یه غذا هم نخورم باشه من حمال تو آقا تو غذا بخور کوفتت بشه
ارسلان، بلند خندیدم
دیانا، زهرمار
ارسلان، بخور اصلا کل میز و بخور
دیانا، نمیخوام اشتهام و کور کردی پاشدم رفتم تو اتاق ارسلان راستم میگه ها این خوردن من غیر عادیه یعنی نه باید برم بی بی چک بگیرم حاظر شدم ارسلان حواسش نبود سریع رفتم گرفتم اومدم خونه
پارت ۸۹
دیانا، ارسلان ماهی گرفتگی بود داشتم با مرغ سرخ میکردن بوی مرغ بد جور حالمو بهم زد وقتی غذا رو آماده کردم مرغ و گذاشتم اون طرف فقط ماهی میخوردم
ارسلان، دیانا عزیزم خوبی
دیانا، آره مگه چیه
ارسلان، هیچی آخه
دیانا، چی خوب گشنمه از صبح وایسادم پای گاز پدرم دراومده یه غذا هم نخورم باشه من حمال تو آقا تو غذا بخور کوفتت بشه
ارسلان، بلند خندیدم
دیانا، زهرمار
ارسلان، بخور اصلا کل میز و بخور
دیانا، نمیخوام اشتهام و کور کردی پاشدم رفتم تو اتاق ارسلان راستم میگه ها این خوردن من غیر عادیه یعنی نه باید برم بی بی چک بگیرم حاظر شدم ارسلان حواسش نبود سریع رفتم گرفتم اومدم خونه
۴.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.