خیلی زیباست

خیلی زیباست
دست روی دست تکیه زده بر عصای خویش مدام در ذهن خسته اش تو را مرور می کند.
خانه تکانیِ خاطراتی از دلباختگی در روزهای طراوتش.
آینه ی که امان نمی دهد تا درخیال رنگی اش سفر کند به ایامِ سرخوشی...
تاچشم می اندازد زنی را می بیند که دیگر از آن گونه های سرخ وچشمانِ زینت شده اش خبری نیست گویی جا مانده در قاب عکس کوچکِ روی طاقچه...
دراین رویای سپید دست می برد لابلای خرمنِ بافته شده از پیچ وتاب‌،‌تا به عشوه ای دلبری کند
اما از آن گیسوی بافته شده جز چند تارِ‌مویی نحیف و رنگ باخته چیزی نمانده...
دلش به تنگ آمده از غم روزهای رفته و حال پرکشیدن دارد تا آرزوهای برباد رفته دیروز...
شکرویان


#خاص
دیدگاه ها (۵)

رد نکن گرمای دستم را به دردت میخورمکنده ای پیرم که در سرما ب...

نــون و پــنــیــر و چــایــے روزاے ڪــرونــایــے ... ...

رج به رجمی‌بافم خیالت را می‌شود بیاییاین دوست داشتن رادورِ گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط