آن یکی که بود خدا بود و آن دیگری که نبود انسان بود..

یکی بود یکی نبود. آن یکی که بود خدا بود و آن دیگری که نبود انسان بود. بودن، بود. و نبودن، نبود. و بودن به وجد آمد که خود را به نبودن معرفی کند و این به وجد آمدن ھمان به‌ وجود آمدن بود. و این به ‌وجود آمدن ھمان خود را معرفی و آشکار‌کردن بود به نبود. یعنی خویش را بر «غیر» آشکارکردن. خویش، خدا بود و غیر ھمان انسان بود که نبود. و این معرفی و ظھور نسبت به غیر نمی‌توانست به تمام و کمال امکان یابد، مگر اینکه واقعه‌‌ی خلافت صورت پذیرد. یعنی «خویش» تمامیت وجودش را به غیر (عدم) محول نماید و غیر را بر جای خویش نشاند و خویش برجای غیر قرار گیرد. و این واقعه‌ جز به قوت عشق و آن‌ھم اشد عشق و مطلق عشق میسر نبود؛ عشق به آشکار‌شدن بر غیر. و این گوھره و راز خلقت آدم از عدم بود. یعنی جانشینی وجود و عدم برجای یکدیگر. و این‌گونه بود که خدا فنا را برگزید و بقایش را به انسان بخشید. و این‌گونه بود که ظھور انسان موجب غیبت خدا شد. این ظھور و غیبت، واقعه‌ای واحد است. پس آشکار است که خدا فدای انسان شد و فنای در انسان شد و در انسان غیب گردید و انسان عین خدا شد. پس خدا در وجود انسان معرفی گردید و تعین یافت و اینکه صورت و روح انسان ھر دو از خدا است کاملاً مفھوم است و این کلام خدا که: «گنجی نھان بودم و به عشق آمدم که خود را عیان کنم، پس دست‌به‌کار خلقت جھان شدم و انسان را مقصود عشق خود و ظرف آشکار‌سازی خویشتن قرار دادم». پس انسان واقعه‌ی‌ ظھور وجود در عدم است و واقعه‌‌ی پذیرایی عدم از وجود است.
(استاد علی اکبر خانجانی، قرآن الساعه، فصل تعین کلمةاﷲ)
دانلود رایگان این کتاب:
www.khanjany.org
دیدگاه ها (۰)

جرعه ای از رحیق مختوم

عشق دوره نوجوانی در دختر و پسر

عرب‌زدایی و غرب‌زدایی از معرفت اسلامی

عذاب النّار چیست‌؟

السلام علیک یاخلیفه الله ع

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط