منم آن شهری که از یادش رفته کسی را ندارد

منم آن شهری که از یادش رفته کسی را ندارد
دلش می خواهد برقصد سر مست ولی نا ندارد
♪♪♪
دارد کابوس رفتن مرا این تنها بودن مرا
شکنجه میدهد ولی نمی کشد
من از شب های بی پنجره آواز بی خاطره
شکنجه میشوم شکنجه میشوم
♪♪♪
منم آن شهری که یادش رفته کسی را ندارد
دلش می خواهد برقصد سر مست ولی نا ندارد
دلم را شکستند به دور از نظرها
درختم که رفتم به جشن تبرها

اوخاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم درآغوش خودم قول نرفتن میداد💔
دیدگاه ها (۲)

وقهری که دیدارش به قیامت افتاد نه کافه ی رویایی ......‌‏و عک...

آخرین پروانه عشقی که در وجودم داشتی هم مرد ....ممنونم که با ...

عیدتان مبارک

توکجایی...‌؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط