تیل های مشکی🌚🍃 پارت 10🖤⛓️ گفتم پارت بذارم بعدآف.
تیلههایمشکی🌚🍃
پارت 10🖤⛓️
در خونه زنگ زدن...چیییی! متیییین! همینو کم داشتم این اینجا چیکار میکنهههه! درو وا کردم اومد بالا...
(+متین*مهدیس)
*سلام...آقا متین... از اینورا؟
+سلام...چیز...از نیکا خبری نداری؟
*چرا اتفاقن چن دقه پیش باهاش تلفن صبت کردم...
+نمیدونم چیشده چن وقته باهام سرد شده الانم هرچی بهش زنگ میزنم جواب نمیده...
*خب بیا تو چن دقه دیگه قراره بیاد اینجا...
+عه واقن؟
*آره بابا بیا تو
+مرسی
تا اومد تو در خونه زنگ زدن... وای مهرابه... امیرم ک هنوز نرسیده... چ غلطی بخورممم:))))
رفتم یه رژ زدم اومدم ک درو وا کنم آیفونو نگا کردم دیدم ای واااای امیر همزمان با مهراب رسیدهههه! دم در داشتن دعوا میکردن... ب متین گفتم وایسه من برم پایین بیام... رفتم دم در گندی ک زدمو جم کنم...
(+مهراب"امیر*مهدیس-متین)
*چه غلطی دارین میکنین...
+مهدیس این پسره اینجا چ غلطی میکنه این نباید اینجا باشه...
" ب ت چ مهدیس دعوتم کرده
+مهدیس خانوم چه غلطا میکنن جدیدننن
"درس صبت کن
+گ نخور رو ناموص من غیرتی نشوووو
" گمشو بینم ت اگه ناموص سرت میشد نمیرفتی با بهترین دوست ناموصت ازدواج کنی...
مهراب یقه امیر و گرف....
*بابا اینجا دعوا نکنین بیاین بریم تو خونه آبرومو بردین جلو در و همسایه
+من تا همینجا تکلیفمو با این عنتر روشن نکنم مهراب نیستم
"گمشو بابا من و تو تکلیفی با هم ندریم ک روشن شه
یهو متین اومد...
-مرتیکه هرزه درس صبت کن... کی گمشه؟ دیروز نیکا امروز مهدیس؟ (ب امیر میگف...)
+آهاااا پس آقای روز با همه دخترا لاس میزنن!
*توروخداااا بیاین بریم تو خونههههه
همشون ساکت شدن رفتیم تو خونه... اومدم درو ببندم ک یهو نیکا با دیانا و ارسلان اومد...
(&نیکا=دیا/ارسلان*مهدیس)
&سیاممم
=هایااااا(دوس دارم دیا بگه هایااااا🗿)
/سلام😐
*نیکا ت قرار بود خودت تنها بیای اینا رو واسه چی آوردیییی
=عشقم من نگران بودم مهراب بیاد امیرو بکشه اومدم...
/تو� واسه چی نگران امیر میشی؟!
=من نگرانش نشدم از بالا دستور اومد بیام خبر ببرم برا بالایبا
نیکا و ارسی و مهدیس همزمان:بالایی کیه؟
=آمممم خب...
*دیا کم از دستت عصبی نیستم بگوووو
خب خببب اینم یه پارت پر دعوا😐🗿
کاور ساخت خدمه میدونم خلی بد شده ولی کپیش آزاده:)
فلن گوداحافظ😐🗿
پارت 10🖤⛓️
در خونه زنگ زدن...چیییی! متیییین! همینو کم داشتم این اینجا چیکار میکنهههه! درو وا کردم اومد بالا...
(+متین*مهدیس)
*سلام...آقا متین... از اینورا؟
+سلام...چیز...از نیکا خبری نداری؟
*چرا اتفاقن چن دقه پیش باهاش تلفن صبت کردم...
+نمیدونم چیشده چن وقته باهام سرد شده الانم هرچی بهش زنگ میزنم جواب نمیده...
*خب بیا تو چن دقه دیگه قراره بیاد اینجا...
+عه واقن؟
*آره بابا بیا تو
+مرسی
تا اومد تو در خونه زنگ زدن... وای مهرابه... امیرم ک هنوز نرسیده... چ غلطی بخورممم:))))
رفتم یه رژ زدم اومدم ک درو وا کنم آیفونو نگا کردم دیدم ای واااای امیر همزمان با مهراب رسیدهههه! دم در داشتن دعوا میکردن... ب متین گفتم وایسه من برم پایین بیام... رفتم دم در گندی ک زدمو جم کنم...
(+مهراب"امیر*مهدیس-متین)
*چه غلطی دارین میکنین...
+مهدیس این پسره اینجا چ غلطی میکنه این نباید اینجا باشه...
" ب ت چ مهدیس دعوتم کرده
+مهدیس خانوم چه غلطا میکنن جدیدننن
"درس صبت کن
+گ نخور رو ناموص من غیرتی نشوووو
" گمشو بینم ت اگه ناموص سرت میشد نمیرفتی با بهترین دوست ناموصت ازدواج کنی...
مهراب یقه امیر و گرف....
*بابا اینجا دعوا نکنین بیاین بریم تو خونه آبرومو بردین جلو در و همسایه
+من تا همینجا تکلیفمو با این عنتر روشن نکنم مهراب نیستم
"گمشو بابا من و تو تکلیفی با هم ندریم ک روشن شه
یهو متین اومد...
-مرتیکه هرزه درس صبت کن... کی گمشه؟ دیروز نیکا امروز مهدیس؟ (ب امیر میگف...)
+آهاااا پس آقای روز با همه دخترا لاس میزنن!
*توروخداااا بیاین بریم تو خونههههه
همشون ساکت شدن رفتیم تو خونه... اومدم درو ببندم ک یهو نیکا با دیانا و ارسلان اومد...
(&نیکا=دیا/ارسلان*مهدیس)
&سیاممم
=هایااااا(دوس دارم دیا بگه هایااااا🗿)
/سلام😐
*نیکا ت قرار بود خودت تنها بیای اینا رو واسه چی آوردیییی
=عشقم من نگران بودم مهراب بیاد امیرو بکشه اومدم...
/تو� واسه چی نگران امیر میشی؟!
=من نگرانش نشدم از بالا دستور اومد بیام خبر ببرم برا بالایبا
نیکا و ارسی و مهدیس همزمان:بالایی کیه؟
=آمممم خب...
*دیا کم از دستت عصبی نیستم بگوووو
خب خببب اینم یه پارت پر دعوا😐🗿
کاور ساخت خدمه میدونم خلی بد شده ولی کپیش آزاده:)
فلن گوداحافظ😐🗿
۷۲.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.