گفتم ، این زن شعر عجیبی بود ، حق بده دل ببندم ...
گفتم ، این زن شعر عجیبی بود ، حق بده دل ببندم ...
گفت بود یا هست ؟
گفتم بود ولی فکر کنم هست ...
گفت ای آدم ساده ، گیر افتادی؟
گفتم نه بابا ، میخوام بگم همیشه شانس نمیاری یکی رو نگاه کنی که پشیمون نشی ...
گفت عجیب بود یا قشنگ؟
گفتم عجیب .
گفت یعنی چی؟
گفتم سیاه میپوشید قشنگ بود ، انگار یه عزادار صبور باشه تو یه مراسم شلوغ ختم که یهو میاد یه بطری آب میده دست من میگه خیلی گریه کردی بسه ...
سفید میپوشید قشنگ بود انگار برف نو اومده باشه و تو مسیر قله یه پاکوب تازه پیدا کرده باشم که میرسه به چشمانداز عجیب یه شیب سفید تند که تهش آغوش مهیاست واسه مردن یا نمردن ...
گفت گیر افتادی و خوبه که گیر افتادی!
گفتم رفت دیگه .
بهش گفتم ببخشین لبخندت رو بردار و برو چون من از بس متخصص کشتن خنده ی آدمام دلم قبرستونه ...
گفتم مهرههای کمرت رو بردار برو.
پاهای کشیدهت رو بردار برو.
بدنت رو.
صدات رو.
لبات رو بردار برو ، چون من نهایتا میتونم کفن خودم باشم از بس که بیهودهام ...
رفت ، نمیخواست بره ، گفت اگه نمیخواست بره ، نمیرفت .
هرکی میره خودش خواسته ...
گفت بود یا هست ؟
گفتم بود ولی فکر کنم هست ...
گفت ای آدم ساده ، گیر افتادی؟
گفتم نه بابا ، میخوام بگم همیشه شانس نمیاری یکی رو نگاه کنی که پشیمون نشی ...
گفت عجیب بود یا قشنگ؟
گفتم عجیب .
گفت یعنی چی؟
گفتم سیاه میپوشید قشنگ بود ، انگار یه عزادار صبور باشه تو یه مراسم شلوغ ختم که یهو میاد یه بطری آب میده دست من میگه خیلی گریه کردی بسه ...
سفید میپوشید قشنگ بود انگار برف نو اومده باشه و تو مسیر قله یه پاکوب تازه پیدا کرده باشم که میرسه به چشمانداز عجیب یه شیب سفید تند که تهش آغوش مهیاست واسه مردن یا نمردن ...
گفت گیر افتادی و خوبه که گیر افتادی!
گفتم رفت دیگه .
بهش گفتم ببخشین لبخندت رو بردار و برو چون من از بس متخصص کشتن خنده ی آدمام دلم قبرستونه ...
گفتم مهرههای کمرت رو بردار برو.
پاهای کشیدهت رو بردار برو.
بدنت رو.
صدات رو.
لبات رو بردار برو ، چون من نهایتا میتونم کفن خودم باشم از بس که بیهودهام ...
رفت ، نمیخواست بره ، گفت اگه نمیخواست بره ، نمیرفت .
هرکی میره خودش خواسته ...
۲۵.۹k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.