یادم میاد وقتی هنوز بچه بودم هر وقت به خانه پدربزرگ می

✏️یادم میاد وقتی هنوز بچه بودم، هر وقت به خانه پدربزرگ می‌رفتیم، اولین چیزی که توی اتاق دلنشینش جلب توجه می‌کرد، گرامافون چوبی‌اش بود که همیشه با دقت و آرامش دیسک‌های قدیمی موسیقی کلاسیک رو می‌چرخوند. صدای دلنشین موسیقی، مثل نسیم ملایمی از پنجره اتاق بیرون می‌رفت و فضای آرام و دلنشینی رو توی دل همه پخش می‌کرد. دیوارها پر بود از بشقاب‌های دیوارکوب قدیمی که هرکدوم داستان خودشونو داشتند. پدربزرگ همیشه می‌گفت این بشقاب‌ها، مثل یادگاری‌هایی از گذشته‌س که نه تنها دیوار رو تزئین کرده، بلکه هرکدوم یک خاطره با خودشون دارن. وقتی موسیقی پخش می‌شد، اتاق پر می‌شد از بوی چای تازه و حس خاصی از آرامش که انگار همه چیز برای لحظه‌ای متوقف می‌شد. همین‌طور می‌نشستیم، گوش می‌کردیم به هر نت، و پدربزرگ از روزهایی که خودش جوان بود و دنیا هنوز به این شکل نشده بود، برامون می‌گفت. اون وقت‌ها، با گرامافون و موسیقی کلاسیک، اتاق پر از عشق و صمیمیت می‌شد، و دل هر کسی، حتی بچه‌ها، پر از آرامش می‌شد. هنوز هم وقتی یادش می‌افتم، صدای اون گرامافون توی گوشم می‌پیچه.✏️

🌱پ‌.ن: موسیقی های قدیمی حال و هوای ایرانی تری داشتن...مثل صدای چشمه و دریا همونقدر دلنشین...یادمه یه زمانی یه خواننده به اسم مهراب یا حسین زینالی باب شده بود آهنگهایی میخوند که بی دلیل آدم رو عصبی میکرد...چه بودیم و چه شدیم....🌱


📝 #هانیه #نوستالژی #شخصی
#ه_مثل_هانیه #نوستالژیک #خانواده
#آلفا #خاص #هنرمند
#کتابخانه_آلفا #شصتی_ها #هنرمندان
#قصر_عشق #هفتادیا #موسیقی
#نوشته #هشتادیا #طبیعت
#دلنوشته #آپارات #تنهایی
#هنر #ویژه
#تو_و_دیگر_هیچ #ویسگون #پست
دیدگاه ها (۱۲)

✏️من هنوز یادم هست وقتی بچه بودم، عروسک پرنسسی که داشتم همیش...

✏️یادش به خیر، روزهایی که نوار کاست توی دستگاه ضبط می‌رفت و ...

✏️یادش به خیر روزهای دهه هفتاد. بچه بودیم، توی مدرسه و زنگ ت...

✏️صبح‌ها در خانه مادربزرگ، همیشه بوی شیرین نان تازه و چای خو...

🍁یادش بخیر...وقتی با بوی آبگوشت مادربزرگ از خواب بیدار می‌شد...

🍁خوشبختی اون چيزی نيست كه آدم از بيرون می‌بينه!خوشبختی تو دل...

🍁عـــروســــک قشنگ من قرمز پوشیده تو رختخواب مخمل آبیش خوابی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط