صبحها در خانه مادربزرگ همیشه بوی شیرین نان تازه و چای

✏️صبح‌ها در خانه مادربزرگ، همیشه بوی شیرین نان تازه و چای خوش‌عطر از آشپزخانه می‌آمد. مادربزرگ با قوری قدیمی‌اش، چای را به آرامی دم می‌کرد و فنجان‌های گل سرخی که همیشه در کنار سفره چیده می‌شد، پر از چای می‌شدند. در کنار سفره، همه جمع می‌شدیم؛ خاله با خنده‌های بلندش، دایی با شوخی‌های همیشگی، پدر با لبخند آرام و مادر با دستانی که همیشه در حرکت بود. خواهر و برادر هم همیشه در کنارمان بودند و صدای بازی و گفت‌وگو در خانه پیچیده بود. در کنار این لحظات، خانه قدیمی پر از خاطرات شیرین بود؛ دیوارهایش هرکدام داستانی از روزهای خوش گذشته داشتند. قوری چای همیشه گرم بود و فنجان‌ها پر از محبت، مثل یک خاطره بی‌پایان.✏️


🌱پ.ن:دلم تنگ شده واسه دورهمی ها خصوصا عید که میشد خونه مادربزرگ...بوی چایی تازه دم خونه رو پر میکرد...زمونه قشنگی نیست همه غریبه قریبیم...🌱


📝 #هانیه #نوستالژی #شخصی
#ه_مثل_هانیه #نوستالژیک #خانواده
#آلفا #خاص #هنرمند
#کتابخانه_آلفا #شصتی_ها #هنرمندان
#قصر_عشق #هفتادیا #موسیقی
#نوشته #هشتادیا #طبیعت
#دلنوشته #آپارات #تنهایی
#هنر #ویژه
#تو_و_دیگر_هیچ #ویسگون #پست
دیدگاه ها (۷)

✏️یادش به خیر روزهای دهه هفتاد. بچه بودیم، توی مدرسه و زنگ ت...

✏️یادم میاد وقتی هنوز بچه بودم، هر وقت به خانه پدربزرگ می‌رف...

✏️یادش بخیر، آخرین ساعت روز پنج‌شنبه، وقتی که صدای زنگ مدرسه...

✏️یادش بخیر پیکان! همون ماشین ساده و با صفا که همیشه سفرهای ...

🌱بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوتکه در عالم نمی‌داندکس...

🍁یادش بخیر...وقتی با بوی آبگوشت مادربزرگ از خواب بیدار می‌شد...

🍁دنیای خانم‌‌ جان ساده بودمثل خودشمثل پیراهن گلریزشمثل تمام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط