ندارمت اما ...
ندارمت اما ...
دوست داشتنت را عاشقم ...
اینکه شبها با خیال خامی بخوابم ...
صبحها با امید مضحکی چشم باز ڪنم ...
من از این حماقت عاشقانه حض می برم ...
از اینکہ دلم می شڪند ...
و دوباره گول می خورد ...
از اینکہ بیمارم ...
و درمان نخواهم شد ...
من به این ناعلاجی خود معتادم ...
و خیال عاقل شدن هم ندارم ...
اگر بدانی درد تو چه لذتی دارد ...
اگر بدانی دیوانه شدن چه لذتی دارد ...
آه اگر میدانستی شاید ...
خیلی زودتر رهایم می ڪردی ...
ندارمت افسوس ...
اما دوستت دارم ...
من این دوست داشتن را ...
این یادگاری از تو را ...
دوست می دارم ...!
دوست داشتنت را عاشقم ...
اینکه شبها با خیال خامی بخوابم ...
صبحها با امید مضحکی چشم باز ڪنم ...
من از این حماقت عاشقانه حض می برم ...
از اینکہ دلم می شڪند ...
و دوباره گول می خورد ...
از اینکہ بیمارم ...
و درمان نخواهم شد ...
من به این ناعلاجی خود معتادم ...
و خیال عاقل شدن هم ندارم ...
اگر بدانی درد تو چه لذتی دارد ...
اگر بدانی دیوانه شدن چه لذتی دارد ...
آه اگر میدانستی شاید ...
خیلی زودتر رهایم می ڪردی ...
ندارمت افسوس ...
اما دوستت دارم ...
من این دوست داشتن را ...
این یادگاری از تو را ...
دوست می دارم ...!
۹.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۱