تقریباً سه چهار سال پیش عاشق یکی شده بودم؛
تقریباً سه چهار سال پیش عاشق یکی شده بودم؛
خیلی دوسش داشتم...
ببین جوری شده بود که از شب برای فردا فکر میکردم که اگه فلان حرف رو بگه چی بهش بگم
اگه فلان کارو بکنه باید چیکار بکنم...
شبا بعد خداحافظی که میرفت بخوابه، به صفحه ی چتمون نگاه میکردم و کلی براش مینوشتم آخرش هم نمیفرستادم...
اونقدر دوسش داشتم نگو...
الآنم دارم، ولی خب...
حرف میزد به مولا عشق میکردم...
از ادا اطواراش از شیطنتاش از خندیدناش از قهرایِ دو ثانیه ایش...
عشق میکردم عشق...
زندگی میکردم باهاش...
شده بود دین و دنیام...
نمیدونم چی چی شد یهو چیشد...
به خودم یه نگاهی انداختم دیدم من، دیگه من نیستم...
همه جونم رو برایِ عشقش دادم...
همه حوصلم رو
همه اعصابم رو
همه مهربونیم رو
همه گریه هام رو
همه خندیدنام رو...
بعد دور شدنش ازم، دیگه اون آدم سابق نشدم...
خودمو گم کردم؛
به قول معروف خودمو نشناختم...
الان دیگه حتی حوصله ای خودمو هم ندارم...
دوس دارم تنها باشم،
دوس دارم حتی کسی اسممو هم صدا نزنه...
فقط خودم و بالش خیسم موند...💔🍃
خیلی دوسش داشتم...
ببین جوری شده بود که از شب برای فردا فکر میکردم که اگه فلان حرف رو بگه چی بهش بگم
اگه فلان کارو بکنه باید چیکار بکنم...
شبا بعد خداحافظی که میرفت بخوابه، به صفحه ی چتمون نگاه میکردم و کلی براش مینوشتم آخرش هم نمیفرستادم...
اونقدر دوسش داشتم نگو...
الآنم دارم، ولی خب...
حرف میزد به مولا عشق میکردم...
از ادا اطواراش از شیطنتاش از خندیدناش از قهرایِ دو ثانیه ایش...
عشق میکردم عشق...
زندگی میکردم باهاش...
شده بود دین و دنیام...
نمیدونم چی چی شد یهو چیشد...
به خودم یه نگاهی انداختم دیدم من، دیگه من نیستم...
همه جونم رو برایِ عشقش دادم...
همه حوصلم رو
همه اعصابم رو
همه مهربونیم رو
همه گریه هام رو
همه خندیدنام رو...
بعد دور شدنش ازم، دیگه اون آدم سابق نشدم...
خودمو گم کردم؛
به قول معروف خودمو نشناختم...
الان دیگه حتی حوصله ای خودمو هم ندارم...
دوس دارم تنها باشم،
دوس دارم حتی کسی اسممو هم صدا نزنه...
فقط خودم و بالش خیسم موند...💔🍃
۲۱.۶k
۱۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.