یار کم پیدا شدی یک در میان می بینمت

یار ! کم پیدا شدی یک در میان می بینمت
گفته بودی با منی با این و آن می بینمت

گفت چشم مات این مگس ها در پی شیرینی است
برخلاف من که با چشمان جان می بینمت

ماجرای نوح و کنعان را که می دانی چرا
ترک خوبان کردی و با بدان میبینمت

من اگر فرهاد هم باشم شبی دل می کنم
آن شب انگشت تعجب بر دهان می بینمت

قصه ی عیش تو هم روزی به پایان می رسید
صبر کن تا انتهای داستان میبینمت
دیدگاه ها (۰)

اگر شهر مالِ من بوددر هر خيابانش يك بغل فروشي تأسيس مي‌كردم ...

یه روز حتی اگر قلبت شکسته شد نگران نباش، بدن خودش رو ترمیم م...

۹ نشانه ای که می گویند از نظر روحی واقعا انسان قوی هستید؛۱- ...

🤚🤍یه دیالوگی بود میگفت که؛«چون اهمیتی نمیدم؛معنیش این نیست ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط