نرو! بمان، که من از انتظار میترسم
نرو! بمان، که من از انتظار میترسم
من از جدایی و بُغض و فرار میترسم
نگو که این همه دل کندن اضطراری بود
من از مُواجهه با اضطرار میترسم
مرا میانِ دلِ گوشه گیرِ خود جا کن
من از حواشی و گوشه کنار میترسم
بمان که بی تو من حتی از آسمان، از گل
از این ترنمِ فصل بهار میترسم
تصورت کنم اینجا؟ میان این خانه؟
نه! من از این تصورِ بی اعتبار میترسم
من از شنیدنِ صوتِ "خدا به همراهت"
من از شنیدنِ سوتِ قطار میترسم
نماز وحشتِ این عاشقانه را خواندم
من از نبودِ تو... با افتخار میترسم...
#خاصترین
من از جدایی و بُغض و فرار میترسم
نگو که این همه دل کندن اضطراری بود
من از مُواجهه با اضطرار میترسم
مرا میانِ دلِ گوشه گیرِ خود جا کن
من از حواشی و گوشه کنار میترسم
بمان که بی تو من حتی از آسمان، از گل
از این ترنمِ فصل بهار میترسم
تصورت کنم اینجا؟ میان این خانه؟
نه! من از این تصورِ بی اعتبار میترسم
من از شنیدنِ صوتِ "خدا به همراهت"
من از شنیدنِ سوتِ قطار میترسم
نماز وحشتِ این عاشقانه را خواندم
من از نبودِ تو... با افتخار میترسم...
#خاصترین
۵.۶k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.