اولین باری که پیش مامان بزرگم بودم همین حسو داشتم
اولین باری که پیش مامان بزرگم بودم همین حسو داشتم
بعد نصف شب پام به سیمی که از پریز کنارم آویزون بود
گیر کرد داد زدم جن پامو گرفتههههتیتزتتببتبتوبت🤧🤧
بعد عموم اومد چراغو روشن کرد آبروم رفت...💔💔💔💔
بعد نصف شب پام به سیمی که از پریز کنارم آویزون بود
گیر کرد داد زدم جن پامو گرفتههههتیتزتتببتبتوبت🤧🤧
بعد عموم اومد چراغو روشن کرد آبروم رفت...💔💔💔💔
۴.۳k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.