با ای راحت جانم که جان من فدای تو
بيا ای راحت جانم که جان من فدای تو
سر سودايی عاشق فدای خاک پای تو
دلم خلوتسرای توست غيری در نمی گنجد
به جان تو که جان من ندارد کس به جای تو
ز خورشيد جمال تو جهانی نور می بايد
تو سلطانی به حسن امروز و مهرويان گدای تو
ندارم دست از دامن اگر سر ميرود در سر
کشم بار همه عالم برای که ؟
برای تو
به عشقت گر شوم کُشته حيات جاودان دارم
چه خوش باشد وفای من اگر يابم بقای تو
خيالت نقش ميبندم بهر صورت که بنمايد
تویی نور دو چشم من که می بينم لقای تو
سر سودايی عاشق فدای خاک پای تو
دلم خلوتسرای توست غيری در نمی گنجد
به جان تو که جان من ندارد کس به جای تو
ز خورشيد جمال تو جهانی نور می بايد
تو سلطانی به حسن امروز و مهرويان گدای تو
ندارم دست از دامن اگر سر ميرود در سر
کشم بار همه عالم برای که ؟
برای تو
به عشقت گر شوم کُشته حيات جاودان دارم
چه خوش باشد وفای من اگر يابم بقای تو
خيالت نقش ميبندم بهر صورت که بنمايد
تویی نور دو چشم من که می بينم لقای تو
- ۴.۰k
- ۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط