چشم وا کردم و دیدم که خدایم تو شدی

چشم وا کردم و دیدم که خدایم تو شدی
دفتر پر غزل خاطره هایم تو شدی

در سرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق
شادم از اینکه همه حال و هوایم تو شدی

درد من دوری از توست بغل وا کن عشق!
تا بگویم به همه قرص و دوایم تو شدی

دورم از دین خود و قبله ی من گم شده
معبد و قبله ی من،
ذکر دعایم تو شدی

دور این میز که از خاطره هایت می گفت
باز هم بانی یخ کردن چایم تو شدی

خانه مسکوت غزل مرده و من بی تابم
علت زلزله در زنگ صدایم تو شدی
دیدگاه ها (۸)

❤❤❤❤❤❤❤❤❤هر چه‌قدر این روزها دستان من تنهاترندچشم‌هایت شب‌به...

بيا ای راحت جانم که جان من فدای توسر سودايی عاشق فدای خاک پا...

دل تنگم و دلتنگ نبودی که بدانی چه کشیدمعاشق نشدی، لنگ نبودی ...

نمی‌دانم چرا؟اما تو راهرجا که می‌بینمکسی انگار می‌خواهد زمن،...

راضیه صابریان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط