داستانی قابل تأمل
داستانی قابل تأمل
سقراط بیشتر اوقات جلوی دروازه شهر آتن مینشست و به غریبهها خوشامد میگفت .
روزی غریبهای از راه رسید و نزد او رفت و گفت :
من میخوام در شهر شما ساکن شوم . اینجا چگونه مردمی دارد ؟
سقراط پرسید :
در زادگاهت چه جور آدمهایی زندگی میکنند .
مرد غریبه گفت :
مردم چندان خوبی نیستند . دروغ میگویند ، حقه میزنند و دزدی میکنند . به همین خاطر است که آنجا را ترک کردهام .
سقراط خردمند در جوابش گفت :
مردم اینجا هم همانگونهاند . اگر جای تو بودم به جستجویم ادامه میدادم .
چندساعت بعد غریبه دیگری به سراغ سقراط آمد و درباره مردم آن شهر سوال کرد .
سقراط دوباره پرسید :
آدمهای شهر خودت چه جور آدمهایی هستند ؟
غریبه پاسخ داد :
فوقالعادهاند ، به هم کمک میکنند و راستگو و پرکارند . چون میخواستم بقیه دنیا را ببینم ترک وطن کردم .
سقراط اندیشمند پاسخ داد :
اینجا هم همینطور است . چرا وارد شهر نمیشوی ؟
مطمئن باش این شهر همان جایی است که تصورش را میکنی ؟!
شخصی که هر دو ملاقات را نظاره گر بود و راهنمایی و پیشنهاد های سقراط را شنیده بود با تعجب پرسید چرا به آن گفتی خوب نیست و برو بگرد و جستجوکن و به این گفتی خوب است و خوش آمد گفتی ؟
سقراط پاسخ داد :
*ما دنیا را آنگونه می بینیم که هستیم و در دیگران چیزهایی را می بینیم که در درون مان وجود دارد .
انسانی که مثبت و مهربان باشد ، هر کجا برود در اطرافش و در آدم هایی که با آنها در ارتباط است جز نیکویی چیزی نخواهد دید و انسان کج اندیش و منفی باف نیز به هر کجا برود جز زشتی و نقصان در محیط پیرامونش چیزی را تجربه نخواهد کرد
وقتی تغییر نکنیم هرکجا برویم آسمان همین رنگ است
انسانهای خوب
خوشبختی را تعقیب نمی کنند
زندگی می کنند
وخوشبختی پاداش مهربانی، صداقت،
درستکاری و گذشت آنهاست...
سقراط بیشتر اوقات جلوی دروازه شهر آتن مینشست و به غریبهها خوشامد میگفت .
روزی غریبهای از راه رسید و نزد او رفت و گفت :
من میخوام در شهر شما ساکن شوم . اینجا چگونه مردمی دارد ؟
سقراط پرسید :
در زادگاهت چه جور آدمهایی زندگی میکنند .
مرد غریبه گفت :
مردم چندان خوبی نیستند . دروغ میگویند ، حقه میزنند و دزدی میکنند . به همین خاطر است که آنجا را ترک کردهام .
سقراط خردمند در جوابش گفت :
مردم اینجا هم همانگونهاند . اگر جای تو بودم به جستجویم ادامه میدادم .
چندساعت بعد غریبه دیگری به سراغ سقراط آمد و درباره مردم آن شهر سوال کرد .
سقراط دوباره پرسید :
آدمهای شهر خودت چه جور آدمهایی هستند ؟
غریبه پاسخ داد :
فوقالعادهاند ، به هم کمک میکنند و راستگو و پرکارند . چون میخواستم بقیه دنیا را ببینم ترک وطن کردم .
سقراط اندیشمند پاسخ داد :
اینجا هم همینطور است . چرا وارد شهر نمیشوی ؟
مطمئن باش این شهر همان جایی است که تصورش را میکنی ؟!
شخصی که هر دو ملاقات را نظاره گر بود و راهنمایی و پیشنهاد های سقراط را شنیده بود با تعجب پرسید چرا به آن گفتی خوب نیست و برو بگرد و جستجوکن و به این گفتی خوب است و خوش آمد گفتی ؟
سقراط پاسخ داد :
*ما دنیا را آنگونه می بینیم که هستیم و در دیگران چیزهایی را می بینیم که در درون مان وجود دارد .
انسانی که مثبت و مهربان باشد ، هر کجا برود در اطرافش و در آدم هایی که با آنها در ارتباط است جز نیکویی چیزی نخواهد دید و انسان کج اندیش و منفی باف نیز به هر کجا برود جز زشتی و نقصان در محیط پیرامونش چیزی را تجربه نخواهد کرد
وقتی تغییر نکنیم هرکجا برویم آسمان همین رنگ است
انسانهای خوب
خوشبختی را تعقیب نمی کنند
زندگی می کنند
وخوشبختی پاداش مهربانی، صداقت،
درستکاری و گذشت آنهاست...
۱۲.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۰