رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۹۲
ارسلان، روز ها پست سر هم می گذشت تا روزی که دخترای من به دنیا میان اسمشون و گذاشتم ویانا و ارغوان
دیانا، رفتم اتاق بهم بی هوشی زدم سیاهی
ارسلان، دکتر از اتاق اومد بیرون بردنش بخش
دیانا، چشمام و باز کردم دیدم دوتا فرشته تو بغلم هستن نگاهی به ارسلان انداختم
ارسلان، برای دخترام دوتا زنجیر پلاک خریده بودم به گردنشون انداختم
پارت ۹۲
ارسلان، روز ها پست سر هم می گذشت تا روزی که دخترای من به دنیا میان اسمشون و گذاشتم ویانا و ارغوان
دیانا، رفتم اتاق بهم بی هوشی زدم سیاهی
ارسلان، دکتر از اتاق اومد بیرون بردنش بخش
دیانا، چشمام و باز کردم دیدم دوتا فرشته تو بغلم هستن نگاهی به ارسلان انداختم
ارسلان، برای دخترام دوتا زنجیر پلاک خریده بودم به گردنشون انداختم
۴.۹k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.