عاشقانه های شبنم
تازگی ها کسی که در من بود، غزلم را به فکر می انداخت
گاهی از گوشه ی های ذهنم با، دود سیگار حلقه ای می ساخت
دود سیگار بود و شعری سرد، در هوای شبانه های غمش
مات میشد دقایقی را با، خبری در رسانه های غمش
بود سطری که بار ها میخواند، داشت حرفی که داغ فردا داشت
صبر کن بیشتر بخوان،، که غزل، خبری داغ تر از اینها داشت
تازگی ها کسی به من میگفت، ساعت انجماد انسان هست
جای باغ و پرنده و جنگل، چشم تا میزنی بیابان هست وغم
گاهی از گوشه ی های ذهنم با، دود سیگار حلقه ای می ساخت
دود سیگار بود و شعری سرد، در هوای شبانه های غمش
مات میشد دقایقی را با، خبری در رسانه های غمش
بود سطری که بار ها میخواند، داشت حرفی که داغ فردا داشت
صبر کن بیشتر بخوان،، که غزل، خبری داغ تر از اینها داشت
تازگی ها کسی به من میگفت، ساعت انجماد انسان هست
جای باغ و پرنده و جنگل، چشم تا میزنی بیابان هست وغم
۵.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳