half brother فصل ۲ part : ۳۵

جونگکوک : من نمیخوام امشب تموم بشه اینو میدونم که در حال حاضر همچین حقی ندارم اما میخوام تمام وقتمو با تو سپری کنم و خیلی متاسفم اما این دلیل نمیشه به چلسی خیانت کنم من نمیتونم این کارو با اون کنم
گرتا:من به اندازه تو قوی نیستم تو نمیتونی با من اینطوری برقصی، اونجوری به من نگاه کن، و بهم دست بزنی و نزدیکم بشی وقتی قرار نیست بینمون اتفاقی بیفته
گرتا : محض اطلاع من نمیخوام تو بهش خیانت کنی !
جونگکوک : پس چی میخوای ?
گرتا : من نمیخوام تو یه چیزی بگی و طوری رفتار کنی که با اون خواسته هات تناقض داشته باش ما وقت زیادی نداریم که با هم باشیم وقتی تو اینطور بهم
نزدیک میشی لمسم می کنی من حس میکنم با جونگکوک قدیم روبه روام با همون احساسات و عطش
اونشب وقتی بیدار شدم تو دستت رو دور گردنم انداخته بودی و واقعا قلبم رو به تپش انداخته بودی الان با وجود کارهایی که کردی دقیقا همون حس رو به من دادی اون شب وقتی که برگشتید چلسی همه چی رو به من گفت
جونگکوک : دقیقا چی بهت گفت
گرتا : گفت که نتونستی کارت رو تموم کنی به خاطر من بود آره به خاطر من نتونستی تا آخرش بری آره ؟
جونگکوک واقعا شکه شده بود از اینکه من میدونستم و میمیک صورتش میگفت که حرفم درست بود
خب من از اینکه حرف چلسی رو پیش کشیدم خیلی پشیمون شدم اون به من اعتماد کرده بود ولی الان دیگه پشیمونی فایده ای نداشت
اون هیچی نمیگفت و فقط بهم نگاه می کرد به نظر می اومد میخواست چیزی بهم بگه اما نمی تونست
گرتا :من میخوام که راستشو بهم بگی
صورتش عصبانی و قرمز به نظر می رسید به نظر می اومد بدون اینکه بخواد داشت کنترلش رو از دست می داد
‌جونگکوک گفت : تو میخوای راستشو بگم آره ؟ باشه میگم من داشتم دوست دخترمو می*کر*دم اما اون تو نبودی...
اون چند قدم به سمت من اومد و من چند قدم عقبتر رفتم
_ رفتم دوش بگیرم تا بتونم برگردم و کارمو تموم کنم اما بازهم تصویر گردن قشنگت از ذهنم بیرون نمی رفت این حقیقتیه که میخوای
نزدیک تر اومد و پشت من به دیوارک آسانسور چسبید
جونگکوک دست هاش رو دو طرف صورتم قرار داد بازوهای پرماهیچش منو احاطه کرده بودن و لب هاش، لب های معجزه گرش درست روبه روی لب هام تکون خوردند
گفت : _ بازم میخوای بگم من میخواستم همون شبی که خواهرش ازدواج می کرد ازش درخواست ازدواج کنم اون برنامه ای بود که من میخواستم انجامش بدم اما درعوض حالا کنار تو توی این آسانسورم و با خواسته ی دلم که میخواد تو رو به اتاقم ببرم و باهات عشق بازی کنم مبارزه می کنم

خب خب اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۶۲)

half brother فصل ۲ part : ۳۶

half brother فصل ۲ part : 37

half brother فصل ۲ part : ۳۴

half brother فصل ۲ part : 33

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐( یک روانی ) ویو جیمین ا.ت رو آوردن و توی زیر زمین عما...

فیک عروس مافیا part 5نشستم داخل ماشین که یه مردی نشسته بود ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط