half brother فصل ۲ part : 37
زیر ملحفه جا به جا شدم...دیگه نمی تونستم بی خوابی رو تحمل کنم و سردی بیش از حد اتاق هم نتونست گرما و التهابم رو کم کنه...
بلند شدم و کولر و خاموش کردم و قبل از اینکه به رختخواب برگردم موبایلم رو هم برداشتم...
گرتا:بیداری؟
جونگکوک : آره..اتفاقا میخواستم همین الان آبمیوه سفارش بدم...
گرتا:میتونیم از پشت تلفن با هم صحبت کنیم؟
حتی سه ثانیه هم نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد.
گرتا : سلام
جونگکوک هم زمزمه وار سلام کرد...
هر دویه ما با هم گفتیم : متاسفم..
جونگکوک : بگو...
گرتا : نه تو اول بگو..
جونگکوک : از چیزی که توی آسانسور گفتم متاسفم کنترلمو از دست دادم.
گرتا : خب قرار بود صادق باشی
جونگکوک : این درست نیست دلم واقعا برات سوخت تو بدترین چیزها از طرف من نصیبت شد
گرتا : خب من خیلی متاثر شدم
جونگکوک : لعنتی..مثل اینکه نتیجه برعکس داد..
من خندیدم و گفتم : فکر کنم بدونم منظورت چی بود
جونگکوک: خداروشکر که همیشه میتونی منو بفهمی و متوجه منظورم بشی..
گرتا : چطوره که در مورد اتفاقات آسانسور حرف نزنیم؟ من فقط میخوام که با هم حرف بزنیم..
میتونستم صدای خش خش حاصل از حرکتش روی تخت رو بشنوم شاید خودش رو برای ادامه صحبت با من آماده میکرد
_ خب درباره چی حرف بزنیم؟
اون نفس عمیقی کشید و گفت
گرتا : من چندتا سوال دارم که به نظرم الان آخرین فرصته برام تا بپرسمشون
جونگکوک : خب؟
گرتا : تو دیگه نمی نویسی؟
جونگکوک : چرا هنوز مینویسم
گرتا : پس چطور چلسی نگفت که تو یه نویسنده ای؟
جونگکوک : چون از وقتی با اون قرار میذارم دارم در مورد موضوعی مینویسم که دوست ندارم اون بفهمه
گرتا : چی هست؟
جونگکوک : داستان زندگی شخصیم
گرتا : داری داستان زندگی خودت رو مینویسی؟
جونگکوک : آره..همینطوره..
گرتا : کسی میدونه؟
جونگکوک : نه فقط تو..
گرتا : این یه نوع درمانه؟
جونگکوک : خب خیلی سخته که خاطراتی که باعث بهم ریختنت میشه رو پیش خودت یا دیگران بخوای زنده کنی و درباره شون حرف بزنی
گرتا : وقتی که اون همیشه کنارته پس کجا مینویسی؟
جونگکوک :وقتی که خوابه بیشتر نصف شب ها
گرتا : میخوای بهش بگی؟
جونگکوک : نمیدونم چیزهایی هست که ممکنه ناراحتش کنه
گرتا : مثل کاری که تو میکنی...
جونگکوک نگذاشت حرفم رو ادامه بدم...
گفت: حالا من میخوام از سوال بپرسم باشه؟
گرتا : باشه
جونگکوک : بین تو و اون مردی که نامزدت بود چه اتفاقی افتاد؟
گرتا : تو از کجا میدونی که من نامزد داشتم؟ از کجا فهمیدی؟
جونگکوک : اول جواب منو بده
سلام خوشگلای من چطورین
اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
به نظرتون گرتا جواب جونگکوک رو چی میده؟!
بلند شدم و کولر و خاموش کردم و قبل از اینکه به رختخواب برگردم موبایلم رو هم برداشتم...
گرتا:بیداری؟
جونگکوک : آره..اتفاقا میخواستم همین الان آبمیوه سفارش بدم...
گرتا:میتونیم از پشت تلفن با هم صحبت کنیم؟
حتی سه ثانیه هم نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد.
گرتا : سلام
جونگکوک هم زمزمه وار سلام کرد...
هر دویه ما با هم گفتیم : متاسفم..
جونگکوک : بگو...
گرتا : نه تو اول بگو..
جونگکوک : از چیزی که توی آسانسور گفتم متاسفم کنترلمو از دست دادم.
گرتا : خب قرار بود صادق باشی
جونگکوک : این درست نیست دلم واقعا برات سوخت تو بدترین چیزها از طرف من نصیبت شد
گرتا : خب من خیلی متاثر شدم
جونگکوک : لعنتی..مثل اینکه نتیجه برعکس داد..
من خندیدم و گفتم : فکر کنم بدونم منظورت چی بود
جونگکوک: خداروشکر که همیشه میتونی منو بفهمی و متوجه منظورم بشی..
گرتا : چطوره که در مورد اتفاقات آسانسور حرف نزنیم؟ من فقط میخوام که با هم حرف بزنیم..
میتونستم صدای خش خش حاصل از حرکتش روی تخت رو بشنوم شاید خودش رو برای ادامه صحبت با من آماده میکرد
_ خب درباره چی حرف بزنیم؟
اون نفس عمیقی کشید و گفت
گرتا : من چندتا سوال دارم که به نظرم الان آخرین فرصته برام تا بپرسمشون
جونگکوک : خب؟
گرتا : تو دیگه نمی نویسی؟
جونگکوک : چرا هنوز مینویسم
گرتا : پس چطور چلسی نگفت که تو یه نویسنده ای؟
جونگکوک : چون از وقتی با اون قرار میذارم دارم در مورد موضوعی مینویسم که دوست ندارم اون بفهمه
گرتا : چی هست؟
جونگکوک : داستان زندگی شخصیم
گرتا : داری داستان زندگی خودت رو مینویسی؟
جونگکوک : آره..همینطوره..
گرتا : کسی میدونه؟
جونگکوک : نه فقط تو..
گرتا : این یه نوع درمانه؟
جونگکوک : خب خیلی سخته که خاطراتی که باعث بهم ریختنت میشه رو پیش خودت یا دیگران بخوای زنده کنی و درباره شون حرف بزنی
گرتا : وقتی که اون همیشه کنارته پس کجا مینویسی؟
جونگکوک :وقتی که خوابه بیشتر نصف شب ها
گرتا : میخوای بهش بگی؟
جونگکوک : نمیدونم چیزهایی هست که ممکنه ناراحتش کنه
گرتا : مثل کاری که تو میکنی...
جونگکوک نگذاشت حرفم رو ادامه بدم...
گفت: حالا من میخوام از سوال بپرسم باشه؟
گرتا : باشه
جونگکوک : بین تو و اون مردی که نامزدت بود چه اتفاقی افتاد؟
گرتا : تو از کجا میدونی که من نامزد داشتم؟ از کجا فهمیدی؟
جونگکوک : اول جواب منو بده
سلام خوشگلای من چطورین
اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
به نظرتون گرتا جواب جونگکوک رو چی میده؟!
- ۱۸.۶k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط