من شیفته ی شیوه ی بینظیرِ تو در رفاقت کردنم و متاثر از لب
من شیفتهی شیوهی بینظیرِ تو در رفاقت کردنم و متاثر از لبخندهات.
چطور اینقدر قشنگ میخندی؟
چطور تا به این اندازه بلدی بشینی به دل آدم...!
من شیفتهی حضور توام، شیفتهی آرامشیام که تو داری،
حرفهایی که تو میزنی، فیلمهایی که تو میبینی،
و موزیکهایی که تو گوش میکنی...
آدمی به مرور شبیه میشود به کسی که برایش عزیزتر از هرکسیست
و من دارم شبیه میشوم به تو
که برایم عزیزتر از هرکسی و با تمام جهان فرق میکنی،
رفیقِ روزهای شاد و غمگینم ، عزیزترین ، همراهترین...❤
آرام جانم
تو را دوست دارم ، چقدر غیرمنتظره
تو را دوست دارم، چقدر آرام و به یک باره
چقدر شیرین تو حتی نمی توانی تصور کنی
تو مرا می کُشی، تو به من نشاط می بخشی
مرا بغل کُن آنگونه که دوست داری مرا تغییر ده
آنگونه که هیچ کس پس از تو مرا نشناسد ..
محبـوبِ من
اگـر پای تو روزی در میـان باشد، با چنگ و با دنـدان برای حفظِ تو
با هر کـه میجنـگـم..
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم، قهوهخانهها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنم خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بی هراس نامت را در گلو بگردانم، کلمات به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم «دوستت دارم»دهانم به چه کار میآید؟.
دلبر زیبای من
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ! ﺗﻮ ﺷﻌﺮﯼ ﺷﮑﻮﻫﻤﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ،
ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻧﻢ،...
من از آنهایم،
آنهایی که حین دوست داشتنت میمیرند
⛔کپی ممنوع⛔
چطور اینقدر قشنگ میخندی؟
چطور تا به این اندازه بلدی بشینی به دل آدم...!
من شیفتهی حضور توام، شیفتهی آرامشیام که تو داری،
حرفهایی که تو میزنی، فیلمهایی که تو میبینی،
و موزیکهایی که تو گوش میکنی...
آدمی به مرور شبیه میشود به کسی که برایش عزیزتر از هرکسیست
و من دارم شبیه میشوم به تو
که برایم عزیزتر از هرکسی و با تمام جهان فرق میکنی،
رفیقِ روزهای شاد و غمگینم ، عزیزترین ، همراهترین...❤
آرام جانم
تو را دوست دارم ، چقدر غیرمنتظره
تو را دوست دارم، چقدر آرام و به یک باره
چقدر شیرین تو حتی نمی توانی تصور کنی
تو مرا می کُشی، تو به من نشاط می بخشی
مرا بغل کُن آنگونه که دوست داری مرا تغییر ده
آنگونه که هیچ کس پس از تو مرا نشناسد ..
محبـوبِ من
اگـر پای تو روزی در میـان باشد، با چنگ و با دنـدان برای حفظِ تو
با هر کـه میجنـگـم..
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم، قهوهخانهها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنم خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بی هراس نامت را در گلو بگردانم، کلمات به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم «دوستت دارم»دهانم به چه کار میآید؟.
دلبر زیبای من
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ! ﺗﻮ ﺷﻌﺮﯼ ﺷﮑﻮﻫﻤﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ،
ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻧﻢ،...
من از آنهایم،
آنهایی که حین دوست داشتنت میمیرند
⛔کپی ممنوع⛔
۱۷.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲