Part:¹²
Part:¹²
مرد سعی کرد صداشو بالا نبره ...نگاهی به دخترش کرد و فقط تونست اون اتاقک رو ترک کنه... میدونست اگر بمونه نفسش میگیره و ممکنه بود همنجا دراز به دراز بیوفته و اصلا راه برگشتی براش
نداشته باشه...
شاید.. شاید تا چند سال پیش مرگ زندگی براش اهمیت چندانی نداشت... ولی الان چی؟ دنبال فرصت بود که کنار خانوادش باشه خانواده ای که ازش گرفته شد و تقصیر معلوم نیست کدوم آدمیه... اونی که بچه نمیخاست.. یا اونی که برا حفظ جون بچش پا به این قدم گذاشت از اون شرکت زد بیرون و کرواتش رو شل کرد و دکمه اش رو باز کرد.. این مریضی دیگه چه کوفتی بود آمده سراغش رگای گردنش برجسته بودن.. از عصبانیتی که به خاطر بد موقعه نفس کم آوردنش بود
دستشو به شقیقش رسوند اطرافش رو تار میدید .. و یهو سیاهی دید و شانس آورد نگهبان به موقعه اون رو گرفت و سریع از طریق بی سیم به گروهک های دیگه اطلاع داد که به اورژانس زنگ بزنن..
......
بعد از خارج شدن کوک از اتاق ا/ت زیر گریه زد و فقط اشک میریخت دختر مقابلش از همه اینا شکه شده بود...
پسر با دیدن وضعیت دوستش طاقت نیورد و اونو تو بقلش گرفت و سعی کرد آرومش کن و گاه گاهی آروم به پشتش میزد
ا/ت نه بلکه آروم میشد اون آغوش باعث شد احساساتش جمع تر بشن و گریش شدید تر بشه...
چه میشه اگر همینجا خبر بهشون میرسید ...و بفهمن جونگ کوک.. معشوقه ی این دختر دلباخته الان روی تخت اورژانس در حال معاینست؟
بابت تاخیر بسیار بسیار معذرت میخام... هر وقت خاستم بزارم یا مشکل پیش میومد یا حالم خوب نبود یا امتحانا دهنمو سرویس میکردن:)
امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه پارت آخر تو راههه یکم دیگه اپ میشه...
مرد سعی کرد صداشو بالا نبره ...نگاهی به دخترش کرد و فقط تونست اون اتاقک رو ترک کنه... میدونست اگر بمونه نفسش میگیره و ممکنه بود همنجا دراز به دراز بیوفته و اصلا راه برگشتی براش
نداشته باشه...
شاید.. شاید تا چند سال پیش مرگ زندگی براش اهمیت چندانی نداشت... ولی الان چی؟ دنبال فرصت بود که کنار خانوادش باشه خانواده ای که ازش گرفته شد و تقصیر معلوم نیست کدوم آدمیه... اونی که بچه نمیخاست.. یا اونی که برا حفظ جون بچش پا به این قدم گذاشت از اون شرکت زد بیرون و کرواتش رو شل کرد و دکمه اش رو باز کرد.. این مریضی دیگه چه کوفتی بود آمده سراغش رگای گردنش برجسته بودن.. از عصبانیتی که به خاطر بد موقعه نفس کم آوردنش بود
دستشو به شقیقش رسوند اطرافش رو تار میدید .. و یهو سیاهی دید و شانس آورد نگهبان به موقعه اون رو گرفت و سریع از طریق بی سیم به گروهک های دیگه اطلاع داد که به اورژانس زنگ بزنن..
......
بعد از خارج شدن کوک از اتاق ا/ت زیر گریه زد و فقط اشک میریخت دختر مقابلش از همه اینا شکه شده بود...
پسر با دیدن وضعیت دوستش طاقت نیورد و اونو تو بقلش گرفت و سعی کرد آرومش کن و گاه گاهی آروم به پشتش میزد
ا/ت نه بلکه آروم میشد اون آغوش باعث شد احساساتش جمع تر بشن و گریش شدید تر بشه...
چه میشه اگر همینجا خبر بهشون میرسید ...و بفهمن جونگ کوک.. معشوقه ی این دختر دلباخته الان روی تخت اورژانس در حال معاینست؟
بابت تاخیر بسیار بسیار معذرت میخام... هر وقت خاستم بزارم یا مشکل پیش میومد یا حالم خوب نبود یا امتحانا دهنمو سرویس میکردن:)
امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه پارت آخر تو راههه یکم دیگه اپ میشه...
۵۰۴
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.