جانم ز مهرت ای بت نامهربان برفت
جانم ز مهرت ای بت نامهربان برفت
اکنون بقای عشق تو بادا که جان برفت
در سینه عشق صدرنشین شد بجاي دل
صبرم چو جاي خويش ندید از میان برفت
خالي نبود چهره صبرم ز اشك گرم
تا ماجراي روز منش بر زبان برفت
هر قطره خون که آن ز دو چشمم دراوفتاد
هجران بسخره گفت که لعلي ز كان برفت
یکشب درآمد از درم آن لاله رخ ولی
ننشست همچو شمع ز پا، در زمان برفت
سوزان دلم بمشعله داري رهیش بود
كز تن روان بخدمت سرو روان برفت
گفتم که غمزه تو مرا کشت رحم کن
گفتا کنون چه سود که تیر از کمان برفت
بیچاره دل که بوسه خرید از لبت بجان
سودي نکرد از تو و با صد زیان برفت
در نوبهار حسن تو نشکفت لاله يي
کز وي طراوت چمن و گلستان برفت
آمد خیال روي تو در چشمم آشکار
بر رغم جان که خیره ز چشمم نهان برفت
عالم حدیث عشق من و حسن تو گرفت
آري چنين بود سخني كز دهان برفت
#ظهیر_فاریابی
#رشید_کاکاوند
اکنون بقای عشق تو بادا که جان برفت
در سینه عشق صدرنشین شد بجاي دل
صبرم چو جاي خويش ندید از میان برفت
خالي نبود چهره صبرم ز اشك گرم
تا ماجراي روز منش بر زبان برفت
هر قطره خون که آن ز دو چشمم دراوفتاد
هجران بسخره گفت که لعلي ز كان برفت
یکشب درآمد از درم آن لاله رخ ولی
ننشست همچو شمع ز پا، در زمان برفت
سوزان دلم بمشعله داري رهیش بود
كز تن روان بخدمت سرو روان برفت
گفتم که غمزه تو مرا کشت رحم کن
گفتا کنون چه سود که تیر از کمان برفت
بیچاره دل که بوسه خرید از لبت بجان
سودي نکرد از تو و با صد زیان برفت
در نوبهار حسن تو نشکفت لاله يي
کز وي طراوت چمن و گلستان برفت
آمد خیال روي تو در چشمم آشکار
بر رغم جان که خیره ز چشمم نهان برفت
عالم حدیث عشق من و حسن تو گرفت
آري چنين بود سخني كز دهان برفت
#ظهیر_فاریابی
#رشید_کاکاوند
۱۵.۱k
۱۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.