📕داستان پیرمرد سلمانی
📕داستان پیرمرد سلمانی
هنگامیکه #امام_رضا(ع) به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور به کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. بر اساس دستور مأمون، مأموران اجازه ارتباطگیری مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا(ع) شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمانش را ببیند.
او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا(ع) خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد.
پیرمرد سلمانی هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد: «ای کاش از امام تقاضای اجرت کند» تا این فکر به ذهنش رسید،
در همان لحظه امام رضا(ع) با اشاره به سنگی که بهوسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.
این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من [پشیمان شدم] اجرت دنیوی نمیخواهم، پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد
و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
امام رضا(ع) دستور دادند که یکی از لباسهایشان را به سلمانی بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولا! من از سکرات موت میترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمیگیریم....
📕 همای سعادت، همائی واعظ، ص۱۱۵
#قاسم_بن_الحسن
#طوفان_الاقصی
#جان_فدا
#جانفدا۰۱۲۰
#حاج_قاسم
#شهید_عزیز
#قهرمان_من
#مرد_میدان
#قصاص_عادلانه
#شهید_سلیمانی
#قهرمان_سلیمانی
#قاسم_ابن_الحسن
#مرگ_بر_اسراییل 🔥
#جان_داده_جاویدان
#زنده_ایم_به_قصاص
#جانفدا_0120_قاسم_بن_الحسن
سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#hero
#Janfadaa
#baghdad0120
#down_with_israel
هنگامیکه #امام_رضا(ع) به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور به کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. بر اساس دستور مأمون، مأموران اجازه ارتباطگیری مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا(ع) شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمانش را ببیند.
او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا(ع) خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد.
پیرمرد سلمانی هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد: «ای کاش از امام تقاضای اجرت کند» تا این فکر به ذهنش رسید،
در همان لحظه امام رضا(ع) با اشاره به سنگی که بهوسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.
این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من [پشیمان شدم] اجرت دنیوی نمیخواهم، پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد
و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
امام رضا(ع) دستور دادند که یکی از لباسهایشان را به سلمانی بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولا! من از سکرات موت میترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمیگیریم....
📕 همای سعادت، همائی واعظ، ص۱۱۵
#قاسم_بن_الحسن
#طوفان_الاقصی
#جان_فدا
#جانفدا۰۱۲۰
#حاج_قاسم
#شهید_عزیز
#قهرمان_من
#مرد_میدان
#قصاص_عادلانه
#شهید_سلیمانی
#قهرمان_سلیمانی
#قاسم_ابن_الحسن
#مرگ_بر_اسراییل 🔥
#جان_داده_جاویدان
#زنده_ایم_به_قصاص
#جانفدا_0120_قاسم_بن_الحسن
سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#hero
#Janfadaa
#baghdad0120
#down_with_israel
۵۸۷
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.