خدایا این کم رو از من قبول کن!!
خدایا این کم رو از من قبول کن!!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک روگذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلندبلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنارپاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟
لبخند زدوگفت
بروعمهتو برسون بعد با دوستش زدن زیرخنده،پسره از ماشین پیاده شد و چندقدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
اما کسی جلو نمیومد،اینبار با صدای بلند التماس کرد
اما همه تماشاچی بودن،هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضرنبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه:
آهای ولش کن بی غیرت!!
مگه خودت ناموس نداری؟؟
وقتی بهشون رسید،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو،و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد!!
دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید
یکدفعه باصدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد،اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد:وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت:خواهرم حجابت!!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود،بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود،بلکه باغیرت بود
🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز
شهید امربه معروف و نهی ازمنکر
علی خلیلی🌹
روحش شاد.
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک روگذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلندبلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنارپاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟
لبخند زدوگفت
بروعمهتو برسون بعد با دوستش زدن زیرخنده،پسره از ماشین پیاده شد و چندقدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
اما کسی جلو نمیومد،اینبار با صدای بلند التماس کرد
اما همه تماشاچی بودن،هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضرنبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه:
آهای ولش کن بی غیرت!!
مگه خودت ناموس نداری؟؟
وقتی بهشون رسید،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو،و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد!!
دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید
یکدفعه باصدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد،اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد:وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت:خواهرم حجابت!!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود،بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود،بلکه باغیرت بود
🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز
شهید امربه معروف و نهی ازمنکر
علی خلیلی🌹
روحش شاد.
۲.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.