شهید محمد رضا ممبینی
#شهید_محمد_رضا_ممبینی
#زندگینامه_شهید_محمدرضا_ممبینی ❤️
#شهید_محمدرضا_ممبینی در 1/08/1352 در شهرستان #باغملک در خانواده ای مذهبی متولد شد. به دلیل کار پدر در #شرکت_نفت از شش ماهگی او ساکن #اهواز شدیم
محمدرضا اولین #هدیه_خدا به خانواده ما بود😍 بسیارهم عزیز و دوست داشتنی برای پدر و مادر و فامیل بود، البته این مِهر روز به روز با قد کشیدن او بیشتر و عمیقتر هم میشد، اخلاق و رفتار خوبش که در همه سنین از خود نشون میداد، باعث بیشتر شدن این مهر و علاقه به ایشان میشد.
از همان اوایل کودکی نبوغ خودش رو با زود زبان باز کردن و شیرین بیانی و زِبر و زرنگی و شیطنتهای زیادش😉 به اطرافیان نشون داد.
با اینکه جثه اش ظریف و لاغرتر از هم سن و سالانش بود ولی همیشه با هوش و توانایی خودش معلمان و همکلاسی هایش را تحت تاثیر قرار می داد. دوران دبستان را در دبستان بلال و دوران متوسطه را در مدرسه هفده شهریور و شاهد انقلاب گذراند.
حضور در خانواده ای متدین و محب اهل بیت علیهم السلام باعث شد که محبت و غیرت خاصی نسبت به #اهلبیت (علیهم السلام ) مخصوصا امام حسین علیه السلام پیدا کند.
از همان بچگی با مسجد حضرت رسول (صلوات الله علیه) در محله زیتون کارمندی آشنا شد و از پایان دوره ابتدایی وارد #بسیج شد و با پدر در #مجالس_مذهبی شرکت می کرد و از همان زمان پایه ثابت مسجد و برنامه های مذهبی و فرهنگی شد.
هر کاری از دستش بر میومد برای مسجد و اهالی محل با عشق و علاقه و احساس مسئولیت انجام میداد
از اونجایی که همیشه جزء شاگرد اول های دوران تحصیلش بود، تابستون ها برای بچه های مسجد و محله که در دروس #ریاضی #فیزیک #شیمی و... ضعیف بودن کلاسهای جبرانی میذاشت و کمکشون میکرد. #اردوهای_فرهنگی تشکیل می داد و تلاشهای زیادی در جذب بچه ها به #مسجد داشت که همین خوشروئی و خوش اخلاقی و محبتی که در برخورد با افراد داشت باعث جذب خیلی ها شد👌🏻
⬅️ یادمه پیرزنی در همسایگی ما بود خانوم محترم و مهربونی بود که تنها زندگی میکرد.
یه روز یکی از دوستاش اومد دم در خونه سراغ محمدرضا رو گرفت
+ گفت «ممّد هست؟»
- «نه نیستش»
+ «عه کجا رفته؟! خودش گفت بیا امروز بریم برای خانم همسایه خرید کنیم»
- (با تعجب پرسیدم) «خانم قاسمی ؟؟؟»
«مگه شما خریداشو انجام میدین😲؟»
+ «من نه، همیشه ممد میره براش نون و سبزی و اینا میخره، میخواستم برم کمکش»
از همون موقع ها دلش میخواس اگه کار خیر و خوبی انجام میده #خالص باشه #فقط_برای_خدا باشه و در #گمنامی ...
اون روزها #آقا_محمد_خوبِ_قصه_ما فقط 12 13 ساله بود
#سفید_زندگی_کن_تا_سرخ_بمیری
#زندگینامه_شهید_محمدرضا_ممبینی ❤️
#شهید_محمدرضا_ممبینی در 1/08/1352 در شهرستان #باغملک در خانواده ای مذهبی متولد شد. به دلیل کار پدر در #شرکت_نفت از شش ماهگی او ساکن #اهواز شدیم
محمدرضا اولین #هدیه_خدا به خانواده ما بود😍 بسیارهم عزیز و دوست داشتنی برای پدر و مادر و فامیل بود، البته این مِهر روز به روز با قد کشیدن او بیشتر و عمیقتر هم میشد، اخلاق و رفتار خوبش که در همه سنین از خود نشون میداد، باعث بیشتر شدن این مهر و علاقه به ایشان میشد.
از همان اوایل کودکی نبوغ خودش رو با زود زبان باز کردن و شیرین بیانی و زِبر و زرنگی و شیطنتهای زیادش😉 به اطرافیان نشون داد.
با اینکه جثه اش ظریف و لاغرتر از هم سن و سالانش بود ولی همیشه با هوش و توانایی خودش معلمان و همکلاسی هایش را تحت تاثیر قرار می داد. دوران دبستان را در دبستان بلال و دوران متوسطه را در مدرسه هفده شهریور و شاهد انقلاب گذراند.
حضور در خانواده ای متدین و محب اهل بیت علیهم السلام باعث شد که محبت و غیرت خاصی نسبت به #اهلبیت (علیهم السلام ) مخصوصا امام حسین علیه السلام پیدا کند.
از همان بچگی با مسجد حضرت رسول (صلوات الله علیه) در محله زیتون کارمندی آشنا شد و از پایان دوره ابتدایی وارد #بسیج شد و با پدر در #مجالس_مذهبی شرکت می کرد و از همان زمان پایه ثابت مسجد و برنامه های مذهبی و فرهنگی شد.
هر کاری از دستش بر میومد برای مسجد و اهالی محل با عشق و علاقه و احساس مسئولیت انجام میداد
از اونجایی که همیشه جزء شاگرد اول های دوران تحصیلش بود، تابستون ها برای بچه های مسجد و محله که در دروس #ریاضی #فیزیک #شیمی و... ضعیف بودن کلاسهای جبرانی میذاشت و کمکشون میکرد. #اردوهای_فرهنگی تشکیل می داد و تلاشهای زیادی در جذب بچه ها به #مسجد داشت که همین خوشروئی و خوش اخلاقی و محبتی که در برخورد با افراد داشت باعث جذب خیلی ها شد👌🏻
⬅️ یادمه پیرزنی در همسایگی ما بود خانوم محترم و مهربونی بود که تنها زندگی میکرد.
یه روز یکی از دوستاش اومد دم در خونه سراغ محمدرضا رو گرفت
+ گفت «ممّد هست؟»
- «نه نیستش»
+ «عه کجا رفته؟! خودش گفت بیا امروز بریم برای خانم همسایه خرید کنیم»
- (با تعجب پرسیدم) «خانم قاسمی ؟؟؟»
«مگه شما خریداشو انجام میدین😲؟»
+ «من نه، همیشه ممد میره براش نون و سبزی و اینا میخره، میخواستم برم کمکش»
از همون موقع ها دلش میخواس اگه کار خیر و خوبی انجام میده #خالص باشه #فقط_برای_خدا باشه و در #گمنامی ...
اون روزها #آقا_محمد_خوبِ_قصه_ما فقط 12 13 ساله بود
#سفید_زندگی_کن_تا_سرخ_بمیری
۳.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.