دلتنگی امان میبرد ..
دلتنگی امان میبرد ..
رگ زدن و قرص خوردن را بیخیال شو
کمی بی قرار شو کمی دلتنگ شو آنوقت کارَت تمام است
مگر چقدر میتوانی شبها یواشکی و خفه زیرِ پتو گریه کنی؟
مگر آدم چقدر میتواند بی قرار باشد و دم نزند؟
مگر چقدر میتوانی مرضِ دلت را پنهان کنی؟
خیلی نمیشود ..
فوقَش چند سال ..
بیست سال! سی سال!
اما آخرش جانِ سالم به در نمیبری
انقدر درزهایِ دلت را میشکافی که گشاد شود آخرِ سر هم یک دلِ پاره و به درد نخور تحویل میگیری ..
آدمِ بی دل هم مثل مردهی متحرک است همه کاری میکند همه جایی میرود همه چیزی میخورد اما چه فایده !
ولله که کوبیدنِ آب در هونگ فایدهی بیشتری دارد .
دلتنگی کشیدهام که میگویم ..
که میگویم حالَت از زمین و زمان بهم میخورد وقتی آنکه باید «باشد» «نیست»
آنکه باید باشد و دلت برای ذره ذره وجودش قنج برود ولی حالا نیست و دلت باید برایش «تکه تکه» شود ..!
اگر حرفهایَم را قبول نداری خوشا به حال و احوالَت ..
هنوز دلَت تنگِ کسی نیست
هنوز منتظرِ آمدنش نیستی ..
خوش به حالَت که هنوز « دل » داری ..
فقط مواظب باش دلَت تنگِ کسی نشود
آخر « دلتنگی امان میبرد ..! »
رگ زدن و قرص خوردن را بیخیال شو
کمی بی قرار شو کمی دلتنگ شو آنوقت کارَت تمام است
مگر چقدر میتوانی شبها یواشکی و خفه زیرِ پتو گریه کنی؟
مگر آدم چقدر میتواند بی قرار باشد و دم نزند؟
مگر چقدر میتوانی مرضِ دلت را پنهان کنی؟
خیلی نمیشود ..
فوقَش چند سال ..
بیست سال! سی سال!
اما آخرش جانِ سالم به در نمیبری
انقدر درزهایِ دلت را میشکافی که گشاد شود آخرِ سر هم یک دلِ پاره و به درد نخور تحویل میگیری ..
آدمِ بی دل هم مثل مردهی متحرک است همه کاری میکند همه جایی میرود همه چیزی میخورد اما چه فایده !
ولله که کوبیدنِ آب در هونگ فایدهی بیشتری دارد .
دلتنگی کشیدهام که میگویم ..
که میگویم حالَت از زمین و زمان بهم میخورد وقتی آنکه باید «باشد» «نیست»
آنکه باید باشد و دلت برای ذره ذره وجودش قنج برود ولی حالا نیست و دلت باید برایش «تکه تکه» شود ..!
اگر حرفهایَم را قبول نداری خوشا به حال و احوالَت ..
هنوز دلَت تنگِ کسی نیست
هنوز منتظرِ آمدنش نیستی ..
خوش به حالَت که هنوز « دل » داری ..
فقط مواظب باش دلَت تنگِ کسی نشود
آخر « دلتنگی امان میبرد ..! »
۲۳.۴k
۲۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.