𝑀𝓎 𝒷𝓁𝑜𝑜𝒹𝓎 𝓂𝒶𝒻𝒾𝒶
𝑀𝓎 𝒷𝓁𝑜𝑜𝒹𝓎 𝓂𝒶𝒻𝒾𝒶
p⁶
مینسو : جیمین شی باید برا جئون عوضی قهوه ببرم
جیمین : خانم کوچولو مگه نگفت با کوچیک ترین کارت تنبیه میشی
مینسو : تو از کجا میدونی
جیمین : چند ساله با کوک زندگی میکنم میخوای ندونم خیلی خنگی خانم کوچولو
مینسو : ( اخم )
جیمین : اوه حالا قهر نکن برو قهوتو ببر تا دوباره بدنتو نبینم ( خنده )
مینسو : پرو
مینسو ویو
به سمت آشپز خونه رفتم و لیوان و زیر قهوه ساز گذاشتم منتظر موندم تا پر شه وقتی پر شد بلندش کردم و تو دستم گرفتم که کمی از اون روی دستم ریخت خیلی داغ بود و عذابم میداد ولی به کارم ادامه دادم و به سمت پله ها رفتم دستم خیلی میسوخت ولی به روی خودم نمیوردم
اینهمه درد کشیدم این درد کوچیک که برام درد نیس پله ها رو آروم آروم بالا رفتم وقتی به اتاقش رسیدم در زدم ولی صدایی نشنیدم دوباره در زدم که صدا اومد
کوک : بیا تو
مینسو : درو باز کردم رفتم داخل روی میز کارش نشسته بود عینک زده بود سه تا از دکمه های لباسش باز بود و با مهارت خاصی خودکار و تو دستش میچرخوند موهای بلندش مث الماس میدرخشید تتو هاش رنگ موهاش دیوونم میکرد
کوک : به چی نگاه میکنی هرزه
مینسو : ه هیچی
کوک : قهوه رو بزار میخوام یه چیز بت بگم
مینسو : ب.. ب... بله ارباب
به سمت میزش رفتم و قهوه رو رو میزش گذاشتم که یهو
(خماریییی حیحححح امروز اصن حالم خوب نی 🖤🙃)
p⁶
مینسو : جیمین شی باید برا جئون عوضی قهوه ببرم
جیمین : خانم کوچولو مگه نگفت با کوچیک ترین کارت تنبیه میشی
مینسو : تو از کجا میدونی
جیمین : چند ساله با کوک زندگی میکنم میخوای ندونم خیلی خنگی خانم کوچولو
مینسو : ( اخم )
جیمین : اوه حالا قهر نکن برو قهوتو ببر تا دوباره بدنتو نبینم ( خنده )
مینسو : پرو
مینسو ویو
به سمت آشپز خونه رفتم و لیوان و زیر قهوه ساز گذاشتم منتظر موندم تا پر شه وقتی پر شد بلندش کردم و تو دستم گرفتم که کمی از اون روی دستم ریخت خیلی داغ بود و عذابم میداد ولی به کارم ادامه دادم و به سمت پله ها رفتم دستم خیلی میسوخت ولی به روی خودم نمیوردم
اینهمه درد کشیدم این درد کوچیک که برام درد نیس پله ها رو آروم آروم بالا رفتم وقتی به اتاقش رسیدم در زدم ولی صدایی نشنیدم دوباره در زدم که صدا اومد
کوک : بیا تو
مینسو : درو باز کردم رفتم داخل روی میز کارش نشسته بود عینک زده بود سه تا از دکمه های لباسش باز بود و با مهارت خاصی خودکار و تو دستش میچرخوند موهای بلندش مث الماس میدرخشید تتو هاش رنگ موهاش دیوونم میکرد
کوک : به چی نگاه میکنی هرزه
مینسو : ه هیچی
کوک : قهوه رو بزار میخوام یه چیز بت بگم
مینسو : ب.. ب... بله ارباب
به سمت میزش رفتم و قهوه رو رو میزش گذاشتم که یهو
(خماریییی حیحححح امروز اصن حالم خوب نی 🖤🙃)
۱۶.۳k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.