نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم

نمی‌دانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم،
اگر با نور و با گیاه و با کتاب حالم خوب نمی‌شد،
اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم...
برای دلخوشی در خالی‌ترین حالات ممکن جهانم،
به کدامین اتفاق چنگ می‌زدم
و کدامین طعم و تصویر را بهانه می‌کردم
و کدامین دلخوشی کوچک را در آغوش می‌کشیدم،
تا به خودم بقبولانم زندگی هنوز هم زیباست...

#کنج_دنج
دیدگاه ها (۱)

پرسید: اندوهِ دوری را چه تسکین است؟ گفت: خیال. «دل آزاد به پ...

یه جا خدا در نهایت همدردی میگه:و ما میدانیم سینه ات تنگ میشو...

"لا تعشقني بعينك، ربما تجد أجمل مني...إعشقني بقلبك، فالقلوب ...

"فَلَا تَعلَمُ نَفس مَا اخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعیُن جَزَ...

خداحافظی با دنیایی که به آن تعلق نداشتماین داستان درمورد همی...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط