برای آرزوهای محال خویش می گریم
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد بر سوال خویش میگریم
نمیدانم چرا اما بهقدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دست کم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
بهحال آرزوهای محال خویش میگریم
.
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد بر سوال خویش میگریم
نمیدانم چرا اما بهقدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دست کم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
بهحال آرزوهای محال خویش میگریم
.
۱۰.۸k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.