گردش همه جمعاند ولی جانبهلبی نیست

گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست

چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست

انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید
این جامْ عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست

بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست

این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما
یک ذره به دنبال جدایی‌طلبی نیست

سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک
گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست!

قاصدک💔🥀
دیدگاه ها (۰)

زه گهواره تا گور زندگی نکردیم🖤🥀قاصدک

علاجِ دردِ چَشم هایم چیست!؟وقتی که خواب ندارم و از غلظتِ دلت...

من همانم که خزان را ، در بهارم دیده ام/بی وفایی و دورنگی ، د...

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفتیکدم خیال روی توام از نظر نرف...

گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیستتحویل نگیرند مرا هم عجب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط