فیک:گودال
فیک:گودال
part⁵⁷
به طرف در شد تا از فضا دور بشه ولی دستی روی شونه اش گذاشته شد
" جناب فضایی کجا در میری؟(بلند) "a.t
" ا.ت خفه شو(اروم) "jk
" وقتی نگات میکنم یادم به اون روزی میوفته که خوابیده بودی روی صورتت نقاشی کشیدم، خیلی خنده دار شده بودی پسرا کلی بهت خندیدن(خنده،بلند) "a.t
نگاه ریزی به اطراف داد که با چهرهی پر از خنده کارکنان روبهرو شد
" خفه شو (آروم) "jk
" یادتته اون روز ازم باختی مجبورت کردم لباس گوسفند بپوشی، هیج وقت یادم نمیره از خنده قش کردم(خنده،بلند) "a.t
نگاه پر از خشمی به اطراف داد که کارکنان با چهرهی عصبی جئون خفه شدن
دختر از ساکت شدن جمعیت شکه شد که دستش به طرفی کشیده شد
وارد اتاقی خالی شدن
جئون دختر به دیوار کوبید
" این چه غلطی بود کردی؟ "jk
" فقط انتقام آبروی از دست رفته مو گرفتم، خوشت نیومد فضایی؟! "a.t
" دیگه هیچ وقت خاطره تعریف نکن مخصوصا توی جمع "jk
" میخواستی آبرومو نبری تا این کارو نکنم، تازه با خاطراتت همه رو خندوندی "a.t
دستش روی صورتش کشید و نیشخندی زد
کمی به دختر نزدیک شد
دستش کنار سرش تکیه با دیوار گذاشت و صورتشو بهش نزدیک کرد
" میخوای یه خاطره برات بسازم تا ببینی بازم میخندن یا نه! "jk
دستش دختر روی سینه جئون نشست و به عقب هلش داد
با طرف در رفت
" دیگه بی حساب شدیم "a.t
و از اتاق خارج شد
" هع دختره دیونه(نیشخند) "jk
توی راهروی شرکت حرکت میکرد و به اتفاقی که توی اتاق افتاد فکر میکرد
" میخواست چیکار کنه؟! "a.t
سرشو تکون داد
" اَعَح دیونه اخرش با کاراش دیونه ام میکنه، الحق که فضایی "a.t
سرشو بالا آورد که با منشیش روبهرو شد
منشی:" ا.ت یکی سراغتو گرفت گفتم رفتی استراحت گفت توی اتاقت منتظرته "
" کیه؟ "a.t
منشی:" دوست پسرت "
" چی؟ دوست پسرم؟ "a.t
منشی:" آره گفت اسمش شوگاس و دوست پسرته، هیچ وقت نگفتی دوست پسر داری؟ "
" چون دوست پسر نداره "jk
هر دوشون به طرف جئون برگشتن
منشی:" چی دوست پسر نداری؟پس اون کیه؟ "
" یه مزاحم "jk
به طرف اتاق دختر حرکت کرد
دختر پشت سر جئون حرکت کرد
part⁵⁷
به طرف در شد تا از فضا دور بشه ولی دستی روی شونه اش گذاشته شد
" جناب فضایی کجا در میری؟(بلند) "a.t
" ا.ت خفه شو(اروم) "jk
" وقتی نگات میکنم یادم به اون روزی میوفته که خوابیده بودی روی صورتت نقاشی کشیدم، خیلی خنده دار شده بودی پسرا کلی بهت خندیدن(خنده،بلند) "a.t
نگاه ریزی به اطراف داد که با چهرهی پر از خنده کارکنان روبهرو شد
" خفه شو (آروم) "jk
" یادتته اون روز ازم باختی مجبورت کردم لباس گوسفند بپوشی، هیج وقت یادم نمیره از خنده قش کردم(خنده،بلند) "a.t
نگاه پر از خشمی به اطراف داد که کارکنان با چهرهی عصبی جئون خفه شدن
دختر از ساکت شدن جمعیت شکه شد که دستش به طرفی کشیده شد
وارد اتاقی خالی شدن
جئون دختر به دیوار کوبید
" این چه غلطی بود کردی؟ "jk
" فقط انتقام آبروی از دست رفته مو گرفتم، خوشت نیومد فضایی؟! "a.t
" دیگه هیچ وقت خاطره تعریف نکن مخصوصا توی جمع "jk
" میخواستی آبرومو نبری تا این کارو نکنم، تازه با خاطراتت همه رو خندوندی "a.t
دستش روی صورتش کشید و نیشخندی زد
کمی به دختر نزدیک شد
دستش کنار سرش تکیه با دیوار گذاشت و صورتشو بهش نزدیک کرد
" میخوای یه خاطره برات بسازم تا ببینی بازم میخندن یا نه! "jk
دستش دختر روی سینه جئون نشست و به عقب هلش داد
با طرف در رفت
" دیگه بی حساب شدیم "a.t
و از اتاق خارج شد
" هع دختره دیونه(نیشخند) "jk
توی راهروی شرکت حرکت میکرد و به اتفاقی که توی اتاق افتاد فکر میکرد
" میخواست چیکار کنه؟! "a.t
سرشو تکون داد
" اَعَح دیونه اخرش با کاراش دیونه ام میکنه، الحق که فضایی "a.t
سرشو بالا آورد که با منشیش روبهرو شد
منشی:" ا.ت یکی سراغتو گرفت گفتم رفتی استراحت گفت توی اتاقت منتظرته "
" کیه؟ "a.t
منشی:" دوست پسرت "
" چی؟ دوست پسرم؟ "a.t
منشی:" آره گفت اسمش شوگاس و دوست پسرته، هیچ وقت نگفتی دوست پسر داری؟ "
" چون دوست پسر نداره "jk
هر دوشون به طرف جئون برگشتن
منشی:" چی دوست پسر نداری؟پس اون کیه؟ "
" یه مزاحم "jk
به طرف اتاق دختر حرکت کرد
دختر پشت سر جئون حرکت کرد
۹.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.