پیاده روی احساس آزادی رو واسش بازتاب میکرد گزاشتن هر قدم

پیاده روی احساس آزادی رو واسش بازتاب میکرد، گزاشتن هر قدم باعث میشد فراموش کنه که توی قفس خاطراتش زندانیه
ولی در نهایت به خیابانی میرسه که روی ذره ذره اون حتی گوشه های جدول خاطراتی رو حکاکی کرده
قطره اشک سمجش بالاخره راه خودشو پیدا میکنه
اون برای همیشه توسط شبح خاطرات تسخیر شده خاطراتی تلخ و شیرین از عشقش و تهش مجبور میشه داد بزنه : دوست دارم (:
دیدگاه ها (۲)

لعنتی این پسر چقدر جذابه( تهیونگ رو میگم )

پارت 4 📿توی همین فکرا بودم که یونیفرمم خیلی خوشگله که با داد...

🙃💔

تااا همیشه( خرگوشم و داشم( a ) 🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط