پیاده روی احساس آزادی رو واسش بازتاب میکرد، گزاشتن هر قدم
پیاده روی احساس آزادی رو واسش بازتاب میکرد، گزاشتن هر قدم باعث میشد فراموش کنه که توی قفس خاطراتش زندانیه
ولی در نهایت به خیابانی میرسه که روی ذره ذره اون حتی گوشه های جدول خاطراتی رو حکاکی کرده
قطره اشک سمجش بالاخره راه خودشو پیدا میکنه
اون برای همیشه توسط شبح خاطرات تسخیر شده خاطراتی تلخ و شیرین از عشقش و تهش مجبور میشه داد بزنه : دوست دارم (:
ولی در نهایت به خیابانی میرسه که روی ذره ذره اون حتی گوشه های جدول خاطراتی رو حکاکی کرده
قطره اشک سمجش بالاخره راه خودشو پیدا میکنه
اون برای همیشه توسط شبح خاطرات تسخیر شده خاطراتی تلخ و شیرین از عشقش و تهش مجبور میشه داد بزنه : دوست دارم (:
۴.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.