گاهی آدم به یک نقطه ای از زندگی اش میرسد که هیچ چیز و هیچ
گاهی آدم به یک نقطه ای از زندگی اش میرسد که هیچ چیز و هیچکس آرامش نمیکند و باید به خودش وقت بدهد تا دوباره شاید بشود آن منِ سابق!
اما، گذر زمان و اینکه همه چیز درست میشود، دلداری خنده داری است که برای کم شدن درد ها به خودمان می دهیم...
می دانی جانم؟
شاید یک داغ کمرنگ بشود، شایدوقتی به اتفاقِ افتاده فکر کنی، کمتر اذیت بشوی...
اما،
ته دلت، همیشه یک چیزی هست که مدام می گوید: ببین، تا ابد یادم میماند ها!
کنار بگذاریم این همه جمله ی کلیشه ای را!
باید صبور باشی، فراموش میکنی و .....
مگر می شود اینقدر خودمان را گول بزنیم؟ میان این همه از دست دادن...
چقدر کوچه علی چپ؟
نه جانم،نه فدایت شوم، فراموشی یک دروغ مسخره است...
ما به روی خودمان نمی آوریم اما،
خانه دلمان سیاه پوش یک عمر نبودن هاست...
اما، گذر زمان و اینکه همه چیز درست میشود، دلداری خنده داری است که برای کم شدن درد ها به خودمان می دهیم...
می دانی جانم؟
شاید یک داغ کمرنگ بشود، شایدوقتی به اتفاقِ افتاده فکر کنی، کمتر اذیت بشوی...
اما،
ته دلت، همیشه یک چیزی هست که مدام می گوید: ببین، تا ابد یادم میماند ها!
کنار بگذاریم این همه جمله ی کلیشه ای را!
باید صبور باشی، فراموش میکنی و .....
مگر می شود اینقدر خودمان را گول بزنیم؟ میان این همه از دست دادن...
چقدر کوچه علی چپ؟
نه جانم،نه فدایت شوم، فراموشی یک دروغ مسخره است...
ما به روی خودمان نمی آوریم اما،
خانه دلمان سیاه پوش یک عمر نبودن هاست...
۱۵.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.