مینوشمتورالبهایترا

#می‌نوشم_تو_را_لب‌هایت_را
مثل جامانده‌ای در کویر
با آخرین قطره از سرابی دور ؛
می‌پوشم تو را
مثل چوپانی خسته،مانده در برف و بوران
با پوستینی که زنی
با عشق روی شانه اش انداخته
و این امید بازگشت
در من
فقط تویی...
دیدگاه ها (۲)

#خندید_وقتی_که_سیه‌چشم_می‌خندند، آدم بهار را احساس می‌کند.‏ب...

#روے_هر_بامی_نباید_رفت ، از پرواز ڪَـفت...بال باید جَلد باشد...

#با_دو_چَشم_قاتلت، تیر خلاصت را بزن روی هر بندِ دلم، گیر لب...

#هنوز_ترکت_نکرده_در_من_می‌آیی،بلورین، لرزان،یا ناراحت، از زخ...

#بفرست_براش ای که نور همه چشمانِ جهان غیر تو هرگز! چشم من و ...

تو مرد اجتماعی پیراهن آجریمن دختری خجالتی و سردو چادریمن دخت...

علیرغم تمام دلخوشی هایم مسلم شد  مرا نامهربانی های تو دیوانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط