رمان جیمین ( خیانت) پارت 3
داشت چشمام بسته میشد که دیدم یونا
جیغ زد
ات: چی شدهععه
یونا: سوسککککک
ات: خوب حالا ترسوندیم
یونا: بیا بکشششش بجا زر زدن
ات: خفه بابا
( ات سوسکه رو کشت )
یونا: مرسییییی
ات: قابل نداشت ترسو
یونا: خودتی
ات: نه تویی
یونا: توییی
ات: نه خودتیی
یونا: تویییی
ات: خوب دیگه بیا بخوابیم ساعت 10 نیمه
یونا: باش
( رفتن خوابیدن )
ویو ات:
ساعت 11 صبح شده بود رفتم و عملیات مسواک و
انجام دادم و یه انتقامم میخواستم از یونا بگیرم
رفتم یه پارچ آب روش خالی کردم که بیدار شدو گفت
یونا: یا خدا چی شده سیل اومدههه
ات: نه من بودم حیحیحیحی
یونا: اسمم یونا نیست اگه نگیرمت
ات: فراررررر
یونا: خوب گرفتمت ( نفس نفس)
ات : من تسلیم
یونا: این دفعه ولت میکنم
ات: مرسیییی
یونا خوب دیگه من برم کارامو انجام بدم باهم آراش کنیم
تا یونا داشت عملیات مسواک کردنو انجام می داد
منم تو فکر جیمین رفتم داشتم فکر میکردم
جیمین یعنی چی میخواد بهم بگه؟
که یهو با صدا یونا به خودم اومدم
یونا: ات ات ات باتوم
ات: چی ها بله بله
یونا: داشتی به چی فکر میکردی؟
ات: جیمین
یونا: تو فکرش نباش بیا بریم سراغ آرایش
ات: باشه
رفتم یه لباس خوشگل برداشتم ( تو اسلاید 2 )
و یونا هم یکی از لباسهای خوشگل منو برداشت
و منم رفتم سراغ آرایش
یه تینت و ریمل زدم و تمام شد آرایشم چون خودم سفید مفید بودم نیازی به کرم پودر نداشتم
و یونا هم خیلی خوشگل شده بود
یونا: خوب خوب بریم دنبال جنی؟
ات: وایسا بهش زنگ بزنم که رسیدیم آماده باشه
یونا: باش
( ات زنگ زد به جنی و گفت بهش آماده باشه )
ات: خوب رسیدیم جنی هم داره میاد
جنی: هایییی
یونا: چه عجب زود اومدی
جنی: همینه که هست عه
یونا: زهرمار
ات: بچه بس کنید بریم سراغ پاساژ
( رفتن خریدای خونه رو انجام دادن )
ویو ات:
بعد این که خریدای خونه رو انجام دادیم
رفتیم لباس فروشی همین طور که داشتم
لباس ها رو میدیدم چشمم خورد به لباس خوشگل
اونو برداشتم و جنی یونا هم دوتا لباس خوشگل برداشتن
( همشون رو تو اسلاید های بعد گذاشتم )
ات: خوب بریم حساب کنیم
یونا جنی: باش
رفتیم حساب کردیم و تقریباً ساعت 4 نیم شده بود و تا می رسیدیم ساعت 5 میشد کلا یک ساعت وقت
داشتیم پس سریع رسیدم خونه و من شروع کردم به آرایش کردن خیلی خوشکل شده بودم یونا و جنی هم خیلی خوشکل شده بودن رفتیم سمت کافه
ات: شما بیاین میز بغلی
یونا جنی: باشه
رفتیم داخل که دیدم....
.
.
.
بقیش برا فردا خوشکلام بایییی🌌
جیغ زد
ات: چی شدهععه
یونا: سوسککککک
ات: خوب حالا ترسوندیم
یونا: بیا بکشششش بجا زر زدن
ات: خفه بابا
( ات سوسکه رو کشت )
یونا: مرسییییی
ات: قابل نداشت ترسو
یونا: خودتی
ات: نه تویی
یونا: توییی
ات: نه خودتیی
یونا: تویییی
ات: خوب دیگه بیا بخوابیم ساعت 10 نیمه
یونا: باش
( رفتن خوابیدن )
ویو ات:
ساعت 11 صبح شده بود رفتم و عملیات مسواک و
انجام دادم و یه انتقامم میخواستم از یونا بگیرم
رفتم یه پارچ آب روش خالی کردم که بیدار شدو گفت
یونا: یا خدا چی شده سیل اومدههه
ات: نه من بودم حیحیحیحی
یونا: اسمم یونا نیست اگه نگیرمت
ات: فراررررر
یونا: خوب گرفتمت ( نفس نفس)
ات : من تسلیم
یونا: این دفعه ولت میکنم
ات: مرسیییی
یونا خوب دیگه من برم کارامو انجام بدم باهم آراش کنیم
تا یونا داشت عملیات مسواک کردنو انجام می داد
منم تو فکر جیمین رفتم داشتم فکر میکردم
جیمین یعنی چی میخواد بهم بگه؟
که یهو با صدا یونا به خودم اومدم
یونا: ات ات ات باتوم
ات: چی ها بله بله
یونا: داشتی به چی فکر میکردی؟
ات: جیمین
یونا: تو فکرش نباش بیا بریم سراغ آرایش
ات: باشه
رفتم یه لباس خوشگل برداشتم ( تو اسلاید 2 )
و یونا هم یکی از لباسهای خوشگل منو برداشت
و منم رفتم سراغ آرایش
یه تینت و ریمل زدم و تمام شد آرایشم چون خودم سفید مفید بودم نیازی به کرم پودر نداشتم
و یونا هم خیلی خوشگل شده بود
یونا: خوب خوب بریم دنبال جنی؟
ات: وایسا بهش زنگ بزنم که رسیدیم آماده باشه
یونا: باش
( ات زنگ زد به جنی و گفت بهش آماده باشه )
ات: خوب رسیدیم جنی هم داره میاد
جنی: هایییی
یونا: چه عجب زود اومدی
جنی: همینه که هست عه
یونا: زهرمار
ات: بچه بس کنید بریم سراغ پاساژ
( رفتن خریدای خونه رو انجام دادن )
ویو ات:
بعد این که خریدای خونه رو انجام دادیم
رفتیم لباس فروشی همین طور که داشتم
لباس ها رو میدیدم چشمم خورد به لباس خوشگل
اونو برداشتم و جنی یونا هم دوتا لباس خوشگل برداشتن
( همشون رو تو اسلاید های بعد گذاشتم )
ات: خوب بریم حساب کنیم
یونا جنی: باش
رفتیم حساب کردیم و تقریباً ساعت 4 نیم شده بود و تا می رسیدیم ساعت 5 میشد کلا یک ساعت وقت
داشتیم پس سریع رسیدم خونه و من شروع کردم به آرایش کردن خیلی خوشکل شده بودم یونا و جنی هم خیلی خوشکل شده بودن رفتیم سمت کافه
ات: شما بیاین میز بغلی
یونا جنی: باشه
رفتیم داخل که دیدم....
.
.
.
بقیش برا فردا خوشکلام بایییی🌌
- ۲۷۸
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط