فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part⁴¹
*دوماه بعد
دوماهی از رفتن دختر میگذره
جئون به طرز عجیبی نتونسته ردی از دختر پیدا کنه
انگار هیچ کسی توی این دنیا به اسم جئونچهمین (کیم چهمین) وجود نداره
جئون حتی از راه قانونی هم اقدام کرد
ولی حتی از اونجا هم خبری ازش نیست
جئون توی این دوماه بهم ریخت
به سختی غدا میخورد و به سختی حرکت میکرد
با نبود دختر مثل مُرده های متحرک شده بود
ولی میخواست دختر را پیش خودش برگرداند
هر جوری که شده
حتی برای پیدا کردنش پیش پدرش هم رفت
رفت پیش پدر دختر(کیم)
پیش کسی که روی دیدنش را نداشت رفت
از دختر پرسید ولی حتی اونم ازش خبری نداشت
ولی برای جئون عجیب بود
چهمین دختر کیم است
کیم باارش ترین چیزی که توی این دنیا داره دخترشه
پس چرا وقتی رفت پیشش و از دخترش پرسید گفت خبر نداره؟
اون کسی بود که بخاطر دخترش دنیا را بهم میریخت
پس چرا از نبود دختر هیچ کاری نکرد
جئون میدونست که کیم از دخترش خبر داره و به جئون چیزی نمیگه
فقط یهبار پیش کیم رفت
و از اون روز به بعد حواسش به رفتار های کیم بود
کیم همیشه با تلفن صحبت میکرد
پسر مطمعن بود که داره با چهمین صحبت میکنه
ولی براش مدرکی نداشت
کل حواسش به کیم بود تا روزی که کیم از عمارت خارج شد
یه خارج شدن معمولی نبود
به یه جایی که از شهر خیلی دور بود رفت
جایی که عدهای کمی انجا میشناختند
روستا بود
یه دوستایی سرسبز
پسر دیگه مطمعن بود که دختر اینجاست
به دنبال کیم رفت و به یه خانهای کوچیک چوبی رسید که وسط روستا بود
خانه چوبی مثل مسافر خانه بود ولی اتاق های کمی داشت و کوچک
کیم از ماشین خارج شد و به داخل رفت
پسر داخل ماشین نشست و منتظر دختر بود ولی کیم تنهای از خانه خارج شد
کیم توی روستا شروع به حرکت کرد
جئون پشت سر کیم شروع به حرکت کرد
کیم خبر نداشت که جئون پشت سرشه دنبال دخترش
کیم به راه خودش ادامه داد تا رسید به یه غذا پزی
غذا پزی توی فضای باز بود و پُر بچه
کیم طرف آنها رفت و از یکی از زن ها جیزی پرسید و زن به طرفی اشاره کرد
کیم به آن طرف رفت و جئون پشت سرش
کیم جلو رفت
رسید به جایی که یه درخت بزرگ روی تپه نزدیک روستا
جایی زیبایی بود
پُر از گل گیاه و نزدیک چشمه
دختری زیر سایه درخت دراز کشیده بود
کتابی در دست داشت و دو بچه پیشش بودن
صورت دختر معلوم نبود
ولی حرکات هایش برای پسر آشنا میآمد
کیم نزدیک دختر رفت و کنارش نشست
دختر از روی زمین بلند شد و کنار پدرش نشست
درسته چهمین بود
چهمینی که جئون مدتهاس دنبالشه اینجا بوده
دور از شهر
دور از الکترونیک
دور از هر چیزی
دختر به دل طبعیت کنار روستایی ها آمده بود
توی این دوماه دختر به آسودگی کنارشان بود
پدرش بهش سر میزد و کنارش میماند
part⁴¹
*دوماه بعد
دوماهی از رفتن دختر میگذره
جئون به طرز عجیبی نتونسته ردی از دختر پیدا کنه
انگار هیچ کسی توی این دنیا به اسم جئونچهمین (کیم چهمین) وجود نداره
جئون حتی از راه قانونی هم اقدام کرد
ولی حتی از اونجا هم خبری ازش نیست
جئون توی این دوماه بهم ریخت
به سختی غدا میخورد و به سختی حرکت میکرد
با نبود دختر مثل مُرده های متحرک شده بود
ولی میخواست دختر را پیش خودش برگرداند
هر جوری که شده
حتی برای پیدا کردنش پیش پدرش هم رفت
رفت پیش پدر دختر(کیم)
پیش کسی که روی دیدنش را نداشت رفت
از دختر پرسید ولی حتی اونم ازش خبری نداشت
ولی برای جئون عجیب بود
چهمین دختر کیم است
کیم باارش ترین چیزی که توی این دنیا داره دخترشه
پس چرا وقتی رفت پیشش و از دخترش پرسید گفت خبر نداره؟
اون کسی بود که بخاطر دخترش دنیا را بهم میریخت
پس چرا از نبود دختر هیچ کاری نکرد
جئون میدونست که کیم از دخترش خبر داره و به جئون چیزی نمیگه
فقط یهبار پیش کیم رفت
و از اون روز به بعد حواسش به رفتار های کیم بود
کیم همیشه با تلفن صحبت میکرد
پسر مطمعن بود که داره با چهمین صحبت میکنه
ولی براش مدرکی نداشت
کل حواسش به کیم بود تا روزی که کیم از عمارت خارج شد
یه خارج شدن معمولی نبود
به یه جایی که از شهر خیلی دور بود رفت
جایی که عدهای کمی انجا میشناختند
روستا بود
یه دوستایی سرسبز
پسر دیگه مطمعن بود که دختر اینجاست
به دنبال کیم رفت و به یه خانهای کوچیک چوبی رسید که وسط روستا بود
خانه چوبی مثل مسافر خانه بود ولی اتاق های کمی داشت و کوچک
کیم از ماشین خارج شد و به داخل رفت
پسر داخل ماشین نشست و منتظر دختر بود ولی کیم تنهای از خانه خارج شد
کیم توی روستا شروع به حرکت کرد
جئون پشت سر کیم شروع به حرکت کرد
کیم خبر نداشت که جئون پشت سرشه دنبال دخترش
کیم به راه خودش ادامه داد تا رسید به یه غذا پزی
غذا پزی توی فضای باز بود و پُر بچه
کیم طرف آنها رفت و از یکی از زن ها جیزی پرسید و زن به طرفی اشاره کرد
کیم به آن طرف رفت و جئون پشت سرش
کیم جلو رفت
رسید به جایی که یه درخت بزرگ روی تپه نزدیک روستا
جایی زیبایی بود
پُر از گل گیاه و نزدیک چشمه
دختری زیر سایه درخت دراز کشیده بود
کتابی در دست داشت و دو بچه پیشش بودن
صورت دختر معلوم نبود
ولی حرکات هایش برای پسر آشنا میآمد
کیم نزدیک دختر رفت و کنارش نشست
دختر از روی زمین بلند شد و کنار پدرش نشست
درسته چهمین بود
چهمینی که جئون مدتهاس دنبالشه اینجا بوده
دور از شهر
دور از الکترونیک
دور از هر چیزی
دختر به دل طبعیت کنار روستایی ها آمده بود
توی این دوماه دختر به آسودگی کنارشان بود
پدرش بهش سر میزد و کنارش میماند
۷.۸k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.