فیک جونگکوک:انتقام عشق
فیکجونگکوک:انتقام عشق
part⁴⁰
*فردا صبح
پسر کل شب را نخوابید
به فردا فکر میکرد
ذوق داشت ولی تهش دلشوره داشت
صبح آماده شد جلوی در اتاق دختر منتظرش بود تا بیرون بیاید
اغلب ساعت ۸ یا ۹ بیدار میشد ولی الان بیرون نمیآمد
فکر کرد خستهاَس ولی بخاطر اتفاق دیشب بود
نمیخواست با جئون رودررو بشه
دختر بیدار بود ولی از اتاق بیرون نمیآمد
جئون صبرش تمام شد
جلو رفت و در اتاق دختر را زد
جوابی نشنید
دوباره در زد ولی باز هم جوابی نشنید
در اتاق را باز کرد
_چهمین؟
پسر وارد اتاق شد ولی خبری از دختر نبود
دختر روی تخت نبود
تخت مرتب شده بود
هیچکدام از لباسهای دختر سرجاش نبود
جلو رفت
روی میز کوچیک عسلی شکل یه نامهای کوچیک دید
برشداشت و بازش کرد
"سلام جئون...
بخاطر دیشب ازت عذر میخوام کارم اشتباه بود ولی واقعا من تقصیری نداشتم اون یهو اینکار را کرد
نشد که برات توضیح بدم ولی قسمت این بوده
فهمیدم که تو دیشب محموله رو تحویل گرفتی و این یعنی پایان قرارداد
قراردادمون تموم شد بخاطر همین رفتم
همونجوری که دیشب بهت گفتم وقتی قرارداد تموم بشه میرم و دیگه جلوت سبز نمیشم
بهت قول میدم که دیگه همدیگر بو نمیبینم و دیگه عذابت نمیدم
_کیم چهمین"
دختر رفت بود
میخواست با رفتنش جئون را بیشتر از عذاب نده
ولی با رفتنش پسر بیشتر از قبل عذاب کشید
عصبی بود و ناراحت
ولش کرده بود
مثل همه
ولی اینجا جئون هم تقصیر داره
هردو تقصیر دارن
دختر رفته بودن بدون اینکه بهش اعتراف کنه
قلب مُردش را برای پسر گذاشته بود
معلوم نبود دختر کجا رفته
پسر عصبی از پلهها پایین رفت
به افرادش گفت که چهمین را هرچه زودتر براس پیدا کنن
پسر روی تخت اتاق دختر نشست
نامه را بارها بارها میخواند
و هر بار خودش را بیشتر از قبل سرزنش میکرد
جئون سردرگم بود
نمیدونم قراره که چی بشه
فقط خدا خدا میکرد حال پرنسس کوچولوش خوب باشه
برای هیچکس زیادی توضیح نده
کسی که باورت داره نیازش نداره
کسی که باورت نداره هیچوقت براش کافی نیست
part⁴⁰
*فردا صبح
پسر کل شب را نخوابید
به فردا فکر میکرد
ذوق داشت ولی تهش دلشوره داشت
صبح آماده شد جلوی در اتاق دختر منتظرش بود تا بیرون بیاید
اغلب ساعت ۸ یا ۹ بیدار میشد ولی الان بیرون نمیآمد
فکر کرد خستهاَس ولی بخاطر اتفاق دیشب بود
نمیخواست با جئون رودررو بشه
دختر بیدار بود ولی از اتاق بیرون نمیآمد
جئون صبرش تمام شد
جلو رفت و در اتاق دختر را زد
جوابی نشنید
دوباره در زد ولی باز هم جوابی نشنید
در اتاق را باز کرد
_چهمین؟
پسر وارد اتاق شد ولی خبری از دختر نبود
دختر روی تخت نبود
تخت مرتب شده بود
هیچکدام از لباسهای دختر سرجاش نبود
جلو رفت
روی میز کوچیک عسلی شکل یه نامهای کوچیک دید
برشداشت و بازش کرد
"سلام جئون...
بخاطر دیشب ازت عذر میخوام کارم اشتباه بود ولی واقعا من تقصیری نداشتم اون یهو اینکار را کرد
نشد که برات توضیح بدم ولی قسمت این بوده
فهمیدم که تو دیشب محموله رو تحویل گرفتی و این یعنی پایان قرارداد
قراردادمون تموم شد بخاطر همین رفتم
همونجوری که دیشب بهت گفتم وقتی قرارداد تموم بشه میرم و دیگه جلوت سبز نمیشم
بهت قول میدم که دیگه همدیگر بو نمیبینم و دیگه عذابت نمیدم
_کیم چهمین"
دختر رفت بود
میخواست با رفتنش جئون را بیشتر از عذاب نده
ولی با رفتنش پسر بیشتر از قبل عذاب کشید
عصبی بود و ناراحت
ولش کرده بود
مثل همه
ولی اینجا جئون هم تقصیر داره
هردو تقصیر دارن
دختر رفته بودن بدون اینکه بهش اعتراف کنه
قلب مُردش را برای پسر گذاشته بود
معلوم نبود دختر کجا رفته
پسر عصبی از پلهها پایین رفت
به افرادش گفت که چهمین را هرچه زودتر براس پیدا کنن
پسر روی تخت اتاق دختر نشست
نامه را بارها بارها میخواند
و هر بار خودش را بیشتر از قبل سرزنش میکرد
جئون سردرگم بود
نمیدونم قراره که چی بشه
فقط خدا خدا میکرد حال پرنسس کوچولوش خوب باشه
برای هیچکس زیادی توضیح نده
کسی که باورت داره نیازش نداره
کسی که باورت نداره هیچوقت براش کافی نیست
۱۰.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.