پـایِ عـلاقـه و رابـطه و تـعهـد کـه وسـط مـی آیـد
پـایِ عـلاقـه و رابـطه و تـعهـد کـه وسـط مـی آیـد
خیـلی ها جـا می زننـد، زبـانِ"دوسـتت دارم" هایشـان شُـل مـی شـود، پـایِ مـاندنشـان می لـغزد، دو دل مـی شـوند و همـه ی حـرف های قشـنگِ پـیش از رسـیدن بـه معشـوق را یادشـان مـی رود...
حـرفِ تعـهد و " بـه خـاطـرِ مـن فـلان کار را کنـار بگـذار" و "بـه خـاطرِ مـن بـا فلانـی که حـسِ بـدی تـویِ رابطـمان ایـجاد می کنـد صحـبت نکـن" که مـی شـود
خـیلی هـا یادشـان مـی رود شـب تا صبـح تـویِ گوشـت عـاشـقـانـه
مـی خـوانـدنـد و قـربـان صـدقه ات می رفتـند...
فـرامـوش می کنـند تمـامِ عـلاقه اشـان را...
یادشان می رود تـا دیـروز یکی یکدانه اشـان بـودی، خـانـوم و آقـای شـان بـودی...
پـایِ "محـدودیـت" هـایِ جـزئـی وحـذفِ آدم هـایِ اضـافـه کـه بـه مـیان می آیـد تـازه یـادشـان می افـتد، "حـریـمِ خـصوصـی" اشـان خـیلـی مهمـتر از حضـور شـماسـت
یـادشـان می افتـد نبـایـد تـویِ کـارِ هـم دخـالـت کـرد...
پـایِ خـوشـی و خـنده و قـربـانـت بـروم و فـدایت شـوم و عاشقـتم گفـتن مـانـدن را هـمه بلـدنـد جانـم
تـا صـبح برایـش قلـب و بـوسـه فرسـتادن و دوستـت دارم تایـپ کـردن را هـمه از بَـرَنـد عـزیـزِ مـن
پـایِ مـحدودیـت ها
پـایِ کـنار گذاشتـن هـا اگـر ماندی "عاشـقی"
پایِ تعهــدَت اگر ماندی، اگر جـا نزدی "مَـــردی"....
خیـلی ها جـا می زننـد، زبـانِ"دوسـتت دارم" هایشـان شُـل مـی شـود، پـایِ مـاندنشـان می لـغزد، دو دل مـی شـوند و همـه ی حـرف های قشـنگِ پـیش از رسـیدن بـه معشـوق را یادشـان مـی رود...
حـرفِ تعـهد و " بـه خـاطـرِ مـن فـلان کار را کنـار بگـذار" و "بـه خـاطرِ مـن بـا فلانـی که حـسِ بـدی تـویِ رابطـمان ایـجاد می کنـد صحـبت نکـن" که مـی شـود
خـیلی هـا یادشـان مـی رود شـب تا صبـح تـویِ گوشـت عـاشـقـانـه
مـی خـوانـدنـد و قـربـان صـدقه ات می رفتـند...
فـرامـوش می کنـند تمـامِ عـلاقه اشـان را...
یادشان می رود تـا دیـروز یکی یکدانه اشـان بـودی، خـانـوم و آقـای شـان بـودی...
پـایِ "محـدودیـت" هـایِ جـزئـی وحـذفِ آدم هـایِ اضـافـه کـه بـه مـیان می آیـد تـازه یـادشـان می افـتد، "حـریـمِ خـصوصـی" اشـان خـیلـی مهمـتر از حضـور شـماسـت
یـادشـان می افتـد نبـایـد تـویِ کـارِ هـم دخـالـت کـرد...
پـایِ خـوشـی و خـنده و قـربـانـت بـروم و فـدایت شـوم و عاشقـتم گفـتن مـانـدن را هـمه بلـدنـد جانـم
تـا صـبح برایـش قلـب و بـوسـه فرسـتادن و دوستـت دارم تایـپ کـردن را هـمه از بَـرَنـد عـزیـزِ مـن
پـایِ مـحدودیـت ها
پـایِ کـنار گذاشتـن هـا اگـر ماندی "عاشـقی"
پایِ تعهــدَت اگر ماندی، اگر جـا نزدی "مَـــردی"....
۵.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.