میان دو زنجیر سنگین
میان دو زنجیر سنگین،
فقط یک نخ مانده؛
نازک، لرزان،
انگار هر لحظه ممکن است تسلیم شود.
همین باریکی عجیب،
تمام وزنِ ناگفتهها را نگه داشته .
نه آنقدر محکم که خیالت راحت باشد،
نه آنقدر ضعیف که رهایش کنی.
گاهی همین چیزهای ظریفاند
که بیشترین دردِ ماندن را
بیصدا تحمل میکنند….
فقط یک نخ مانده؛
نازک، لرزان،
انگار هر لحظه ممکن است تسلیم شود.
همین باریکی عجیب،
تمام وزنِ ناگفتهها را نگه داشته .
نه آنقدر محکم که خیالت راحت باشد،
نه آنقدر ضعیف که رهایش کنی.
گاهی همین چیزهای ظریفاند
که بیشترین دردِ ماندن را
بیصدا تحمل میکنند….
- ۲۴.۵k
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط