میان دو زنجیر سنگین
میان دو زنجیر سنگین،
فقط یک نخ مانده؛
نازک، لرزان،
انگار هر لحظه ممکن است تسلیم شود.
همین باریکی عجیب،
تمام وزنِ ناگفتهها را نگه داشته .
نه آنقدر محکم که خیالت راحت باشد،
نه آنقدر ضعیف که رهایش کنی.
گاهی همین چیزهای ظریفاند
که بیشترین دردِ ماندن را
بیصدا تحمل میکنند…
.
فقط یک نخ مانده؛
نازک، لرزان،
انگار هر لحظه ممکن است تسلیم شود.
همین باریکی عجیب،
تمام وزنِ ناگفتهها را نگه داشته .
نه آنقدر محکم که خیالت راحت باشد،
نه آنقدر ضعیف که رهایش کنی.
گاهی همین چیزهای ظریفاند
که بیشترین دردِ ماندن را
بیصدا تحمل میکنند…
.
- ۱.۳k
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط