بالاخره از یه جایی به بعد چشمات باز میشه، گوش هات می شنوه
بالاخره از یه جایی به بعد چشمات باز میشه، گوش هات می شنوه و تازه میفهمی چه خبر بوده.
اونجاست که میفهمی درگیر یه مشت اشتباه بودی و یقینا میدونستی داری گند میزنی به زندگیت و خودتو نابود میکنی اما انقدر از انجام دادن اون اشتباه لذت میبردی که برات مهم نبود ته خط کجاست.
و خب آدم به یه نقطه ای از زندگی می رسه به جایی که تازه خودشو پیدا میکنه، اونم درست لبه ی پرتگاه و همونجا میفهمه که چقدر به غلط زندگی کرده و دیگه نه راه پس داره نه راه پیش.
و اون روز برای همه چیز خیلی دیره.
خیلی دیر...
اونجاست که میفهمی درگیر یه مشت اشتباه بودی و یقینا میدونستی داری گند میزنی به زندگیت و خودتو نابود میکنی اما انقدر از انجام دادن اون اشتباه لذت میبردی که برات مهم نبود ته خط کجاست.
و خب آدم به یه نقطه ای از زندگی می رسه به جایی که تازه خودشو پیدا میکنه، اونم درست لبه ی پرتگاه و همونجا میفهمه که چقدر به غلط زندگی کرده و دیگه نه راه پس داره نه راه پیش.
و اون روز برای همه چیز خیلی دیره.
خیلی دیر...
۱۰.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.