بیگانه
رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه که شد یک زندانی که
در دل آشوب شده حوصله ام سر رفته
رود اشک هم از دریاچه غم سر رفته
دل به تو دادم که تو گشتی یکی یکدانه من
رفتی اما دل شکستی ای تو ای تک دانه من
اگر افسانه شدن افسانه تو کردی
با تو بیگانه شدم بیگانه تو کردی
اگر آواره شدم آواره تو کردی
همه شبها راهی میخانه تو کردیم
#محمد_خوش_بین
از همان خانه که شد یک زندانی که
در دل آشوب شده حوصله ام سر رفته
رود اشک هم از دریاچه غم سر رفته
دل به تو دادم که تو گشتی یکی یکدانه من
رفتی اما دل شکستی ای تو ای تک دانه من
اگر افسانه شدن افسانه تو کردی
با تو بیگانه شدم بیگانه تو کردی
اگر آواره شدم آواره تو کردی
همه شبها راهی میخانه تو کردیم
#محمد_خوش_بین
۳.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.