﮼میخام "خیانت" رو برات تو یه مثال توضیح بدم!!
﮼میخام "خیانت" رو برات تو یه مثال توضیح بدم!!
فرض کن ما دادیم باهم تو یه خونه زندگی میکنیم..
یروزی،یهویی از جات بلند میشی
میری تو آشپزخونه..
درِ کشو رو باز میکنی و یه چاقو برمیداری!
به سمت من نشونه میگیری..
و من که نمیدونم چه اتفاقی داره میوفته
پلک میزنمو میبینم یه چاقو داره میاد سمتم!!
چون توقعش رو نداشتم نمیتونم سریع عکس العمل نشون بدم
و در نهایت زخمی میشم:/!!
تو بهم میگی که قصدت آسیب به من نبوده
همه چی اتفاقی بوده!!
اما تو اونو سمت من نشونه گرفته بودی
حتی اگه واقعا نمیخاستی بهم آسیب بزنی
میدونستی که داری اون چاقو رو به سمت من پرت میکنی
من..؛
بهت فرصت دوباره میدم
ولی اینبار نمیتونم بهت اعتماد کنم!!
میترسم..
میترسم دوباره یروز یهویی بلندشیو دوباره اونکارو تکرار کنی://
پس ازت میخام همه چاقو هارو دور بندازی
اما تو نمیتونی منو درک کنی.!!
من فقط میخام تو خونهی خودم احساس امنیت کنم!!
حداقل برایه اینکه بتونم دوباره بهت اعتماد کنم؛
نمیخام لحظهای که کنارم نمیبینمت به این فک کنم
نکنه باز تویه آشپزخونه دنبال چاقو میگردی؟!..
با این حال میتونم یجورایی بهت حق بدم؛
من باید اون خونه رو ترک میکردم
ولی گذشت کردم..
پس زخمی شدن دوبارم گردن خودمه
حالا اگه نمیتونی درکم کنی،خواهشا نزدیکم نشو
تو برام یادآور اتفاقی هستی که برای فراموش کردنش
خیلی زحمت کشیدم..!
همین:)))
فرض کن ما دادیم باهم تو یه خونه زندگی میکنیم..
یروزی،یهویی از جات بلند میشی
میری تو آشپزخونه..
درِ کشو رو باز میکنی و یه چاقو برمیداری!
به سمت من نشونه میگیری..
و من که نمیدونم چه اتفاقی داره میوفته
پلک میزنمو میبینم یه چاقو داره میاد سمتم!!
چون توقعش رو نداشتم نمیتونم سریع عکس العمل نشون بدم
و در نهایت زخمی میشم:/!!
تو بهم میگی که قصدت آسیب به من نبوده
همه چی اتفاقی بوده!!
اما تو اونو سمت من نشونه گرفته بودی
حتی اگه واقعا نمیخاستی بهم آسیب بزنی
میدونستی که داری اون چاقو رو به سمت من پرت میکنی
من..؛
بهت فرصت دوباره میدم
ولی اینبار نمیتونم بهت اعتماد کنم!!
میترسم..
میترسم دوباره یروز یهویی بلندشیو دوباره اونکارو تکرار کنی://
پس ازت میخام همه چاقو هارو دور بندازی
اما تو نمیتونی منو درک کنی.!!
من فقط میخام تو خونهی خودم احساس امنیت کنم!!
حداقل برایه اینکه بتونم دوباره بهت اعتماد کنم؛
نمیخام لحظهای که کنارم نمیبینمت به این فک کنم
نکنه باز تویه آشپزخونه دنبال چاقو میگردی؟!..
با این حال میتونم یجورایی بهت حق بدم؛
من باید اون خونه رو ترک میکردم
ولی گذشت کردم..
پس زخمی شدن دوبارم گردن خودمه
حالا اگه نمیتونی درکم کنی،خواهشا نزدیکم نشو
تو برام یادآور اتفاقی هستی که برای فراموش کردنش
خیلی زحمت کشیدم..!
همین:)))
۵.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.