برای تولد تهیونگ پیشاپیش ی متن نوشتم فرداست
برای تولد تهیونگ پیشاپیش ی متن نوشتم فرداست
تهیونگ… این چند خط در برابر آنهمه حرفی که در دلم برایت جمع شده، تقریباً هیچ است. با این حال دلم میخواهد بنویسم، چون بعضی دوست داشتنها اگر گفته نشوند، سنگین میشوند.
از خدا ممنونم که سی سال پیش تو را به این دنیا داد؛ نه فقط بهعنوان یک هنرمند، بلکه بهعنوان نوری که بیسر و صدا به زندگی آدمها راه پیدا میکند. هر لبخندت کاری میکند که قند در دلم آب شود، بیاغراق، بیدفاع. لعنتی… چطور میشود یک آدم اینقدر شبیه همان چیزی باشد که همیشه در خیال داشتم؟
تهیونگ، تو برای من فقط یک آیدل نیستی. تو دوستی، رفیقی، همدمی از دور که حضورش حس میشود حتی وقتی نیست. زیباترین انسانی هستی که در مسیر زندگیام دیدهام؛ نه فقط به خاطر چهرهات، بلکه به خاطر آن روح آرام و صادقانهای که از نگاهت میبارد.
و چشمهایت… چشمهایت را میپرستم. چیزی در آنها هست که آدم را وادار میکند مکث کند، نفس بکشد، و دوباره به زندگی ایمان بیاورد. من عاشقشانم.
تو در روزهایی که دلم تاریک بود، بیآنکه بدانی، دستم را گرفتی. با صدا، با موسیقی، با خودِ بودنت. و گاهی فکر میکنم من در برابر همهی اینها هیچ کاری برایت نکردهام؛ فقط دوستت داشتهام، صادقانه و عمیق.
خیلی دوستت دارم. تولدت مبارک. بمان… برای ما، برای دنیا، برای تمام دلهایی که با بودنت آرامتر میتپند.
#لونا
#دلنوشته
تهیونگ… این چند خط در برابر آنهمه حرفی که در دلم برایت جمع شده، تقریباً هیچ است. با این حال دلم میخواهد بنویسم، چون بعضی دوست داشتنها اگر گفته نشوند، سنگین میشوند.
از خدا ممنونم که سی سال پیش تو را به این دنیا داد؛ نه فقط بهعنوان یک هنرمند، بلکه بهعنوان نوری که بیسر و صدا به زندگی آدمها راه پیدا میکند. هر لبخندت کاری میکند که قند در دلم آب شود، بیاغراق، بیدفاع. لعنتی… چطور میشود یک آدم اینقدر شبیه همان چیزی باشد که همیشه در خیال داشتم؟
تهیونگ، تو برای من فقط یک آیدل نیستی. تو دوستی، رفیقی، همدمی از دور که حضورش حس میشود حتی وقتی نیست. زیباترین انسانی هستی که در مسیر زندگیام دیدهام؛ نه فقط به خاطر چهرهات، بلکه به خاطر آن روح آرام و صادقانهای که از نگاهت میبارد.
و چشمهایت… چشمهایت را میپرستم. چیزی در آنها هست که آدم را وادار میکند مکث کند، نفس بکشد، و دوباره به زندگی ایمان بیاورد. من عاشقشانم.
تو در روزهایی که دلم تاریک بود، بیآنکه بدانی، دستم را گرفتی. با صدا، با موسیقی، با خودِ بودنت. و گاهی فکر میکنم من در برابر همهی اینها هیچ کاری برایت نکردهام؛ فقط دوستت داشتهام، صادقانه و عمیق.
خیلی دوستت دارم. تولدت مبارک. بمان… برای ما، برای دنیا، برای تمام دلهایی که با بودنت آرامتر میتپند.
#لونا
#دلنوشته
- ۴۴۶
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط